نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
ديوان سلمان ساوجي
/
غزل ها
غزل ها
شماره ١: دل به بوي وصل آن گل، آب و گل، را ساخت جا
شماره ٢: مگس وار، از سر خوان وصال خود، مران ما را
شماره ٣: زشراب لعل نوشين، مي رند بي نوا را
شماره ٤: بدست باد گه گاهي، سلامي مي رسان، يا را
شماره ٥: زان پيش کاتصال بود خاک و آب، را
شماره ٦: نظري نيست، به حال منت اي ماه، چرا؟
شماره ٧: نقشي است هر ساعت زنو، اين دور لعبت باز را
شماره ٨: خيال نرگس مستت، ببست خوابم را
شماره ٩: اي که روي تو، بهشت دل و جان است مرا!
شماره ١٠: ز درد عشق، دل و ديده خون گرفت مرا
شماره ١١: اي که بر من مي کشي خط و نمي خواني مرا!
شماره ١٢: نور چشمي و به مردم، نظري نيست تو را
شماره ١٣: محتسب گويد: که بشکن، ساغر و پيمانه را
شماره ١٤: اگر حسن تو بگشايد، نقاب از چهره دعوي را
شماره ١٥: چو لاف عشق زد سلمان، هوس دارد که بر يادت
شماره ١٦: ره، خرابات است و درد سال خورده، پير ما
شماره ١٧: من کيستم؟ تا باشدم، سوداي ديدار شما
شماره ١٨: قبله مانيست، جز محراب ابروي شما
شماره ١٩: امشب من و تو هر دو، مستيم، زمي، اما
شماره ٢٠: بي گل رويت ندارد، رونقي بستان ما
شماره ٢١: نوبهار و عشق و مستي، خاصه در عهد شباب
شماره ٢٢: چشمه چشم من از سر و قدت يابد، آب
شماره ٢٣: چشمم از پرتو خورشيد رخت، گيرد آب
شماره ٢٤: جمال خود منما، جز به ديده پرآب
شماره ٢٥: غمزه سرمست ساقي، بي شراب
شماره ٢٦: اي گل رخسار تو! برده ز روي گل، آب
شماره ٢٧: ز باغ وصل تو يابد، رياض رضوان، آب
شماره ٢٨: از لب لعل توام، کار به کام است، امشب
شماره ٢٩: جان نيايد در نشاط، الا که بر بوي حبيب
شماره ٣٠: خسته ام اي يار و ندارم، طبيب
شماره ٣١: در سرم، زلف تو، سودا انداخت
شماره ٣٢: به آستين ملالم مران، که من به ارادت
شماره ٣٣: باز آمدي اي بخت همايون به سعادت
شماره ٣٤: از بار فراق تو مرا، کار، خراب است
شماره ٣٥: عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است
شماره ٣٦: تا بديدم حلقه زلف تو، روز من، شب است
شماره ٣٧: تا به هواي تو دل، از سرجان، برنخاست
شماره ٣٨: از کوي مغان، نيم شبي، ناله ني، خاست
شماره ٣٩: خوشا! دلي که گرفتار زلف دلبند است
شماره ٤٠: مرا ز هر دو جهان، حضرت تو، مقصود است
شماره ٤١: هر که از خود خبري دارد، ازو بي خبر است
شماره ٤٢: شب فراق، چو زلفت اگر چه تاريک است
شماره ٤٣: من خيال يار دارم، گر کسي را بر دل است
شماره ٤٤: بيا که بي لب لعل تو، کار من، خام است
شماره ٤٥: مستي و عشق از ازل، پيشه و آئين ماست
شماره ٤٦: چشم سرمست خوشت، فتنه هشياران، است
شماره ٤٧: رفيقان! کاروان، امشب، روان است
شماره ٤٨: زلال جام خضر، دردي مدام من است
شماره ٤٩: اين چه داغي است که از عشق تو، بر جان من است؟
شماره ٥٠: فراق روي تو از شرح و بسط، بيرون است
شماره ٥١: شب است و باديه و دل، فتاده از راه است
شماره ٥٢: چشم مخمور تو در خواب مستي، خفته است
شماره ٥٣: امشب، چراغ مجلس ما، در گرفته است
شماره ٥٤: تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است
شماره ٥٥: تا زماه طلعتت، طرف نقاب، افتاده است
شماره ٥٦: روزي از رويت، مگر طرف نقاب، افتاده است
شماره ٥٧: نه ز احوال دل بي خبرانت، خبري است
شماره ٥٨: بويي از خاک رهت، همره باد سحري است
شماره ٥٩: مشنو، که مرا از درت، انديشه دوري است
شماره ٦٠: بر سر کوي يقين، کعبه و بتخانه، يکي است
شماره ٦١: حلقه زلف تو، سرمايه هر سودايي است
شماره ٦٢: باز جانم، هدف تير کمان ابرويي است
شماره ٦٣: ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست
شماره ٦٤: جان من مي رقصد از شادي، مگر يار آمدست؟!
شماره ٦٥: در ازل، با تو مرا، شرط و قراري بودست
شماره ٦٦: من خراباتيم و باده پرست
شماره ٦٧: غمزه بيمار يار، از ناتواني خوشترست
شماره ٦٨: عاشقان را شوق مستي، از شرابي ديگرست
شماره ٦٩: دل زجا برخاست مارا، وصل او برجا نشست
شماره ٧٠: دلي چو زلفت، سر تا به پاي، جمله شکست
شماره ٧١: گر بدين شيوه کند، چشم تو مردم رامست
شماره ٧٢: من لاف چون زنم، که سرم را هواي توست؟
شماره ٧٣: درون، ز غير بپرداز و ساز، خلوت دوست
شماره ٧٤: مشک ريزان مي جهد، بادصبا، از کوي دوست
شماره ٧٥: اي دل شوريده جان، نيست شو از هر چه هست
شماره ٧٦: تا برنخيزي، از سر دنيا و هر چه هست
شماره ٧٧: هست آرام دل، آن را که دلارامي هست
شماره ٧٨: بي وفا مي خواندم، آن بي وفا، پيداست کيست
شماره ٧٩: يار ما را يار بسيارست تا او يار کيست؟
شماره ٨٠: شب فراق تو را روز وصل، پيدا نيست
شماره ٨١: بيمار غمت را، بجز از صبر، دوا نيست
شماره ٨٢: داغ سوداي تو بر جان رهي تنها نيست
شماره ٨٣: چشم من گوش خيالت دارد، اما خواب نيست
شماره ٨٤: سرو خواند، با تو خود را راست، اما راست نيست
شماره ٨٥: عاشق سرمست را، با دين و دنيا کار نيست
شماره ٨٦: بهار و باغ و گل امروز، گوييا خوش نيست
شماره ٨٧: مي کشم دردي که درمانيش، نيست
شماره ٨٨: دل مي خرد حبيب و مرا اين متاع نيست
شماره ٨٩: درد عشق تو که جز جان منش، منزل نيست
شماره ٩٠: حاصلي، زين دور غم فرجام، نيست
شماره ٩١: اگر غمي است مرا بر دل، از غمش غم نيست
شماره ٩٢: خسته باد آن دل، که از تير جفايش خسته نيست
شماره ٩٣: ما را بجز از عشق تو، در خانه کسي نيست
شماره ٩٤: سرو را، پيش قدت، منصب بالايي نيست
شماره ٩٥: هر که چون سروم، گل اندامي نداشت
شماره ٩٦: تير خدنگ غمزه ات، از جان ما گذشت
شماره ٩٧: چند گويم، در فراقت کابم از سرگذشت؟
شماره ٩٨: بر دل من تا خيال آن پري پيکر، گذشت
شماره ٩٩: از سر دنيا و دين، مردانه در خواهم گذشت
شماره ١٠٠: هر که با، عشق آشنا شد، زحمت جان، بر نتافت
شماره ١٠١: دل، در برم گرفت و پي يار من برفت
شماره ١٠٢: بر سر کوي غمش، بي سر و پا بايد رفت
شماره ١٠٣: باز دل سوداي آن زنجير مو، از سر گرفت
شماره ١٠٤: سلطان عشق، ملک دل و دين، فرو گرفت
شماره ١٠٥: سر، در رهش، نهادم و کاري به سر، نرفت
شماره ١٠٦: آب چشمم راز دل، يک يک، به مردم، باز گفت
شماره ١٠٧: آمد به برج عاشقان، ماه مبارک منزلت
شماره ١٠٨: هر آن حديث که از عشق مي کند، روايت
شماره ١٠٩: اي جهان را چو مه عيد، مبارک رويت
شماره ١١٠: بيا که ملک جمال تو را، زوال مباد
شماره ١١١: در ازل، عکس مي لعل تو در جام، افتاد
شماره ١١٢: تشنه خود را دمي، لعل تو، آبي نداد
شماره ١١٣: تحرير شرح شوقت، طومار، برنتابد
شماره ١١٤: اگر روزي، نگارم را سوي بستان، گذار افتد
شماره ١١٥: نه تنها، بر سر کوي تو ما را، کار، مي افتد
شماره ١١٦: من امروز، از ميي مستم، که در ساغر نمي گنجد
شماره ١١٧: هر دمم چهره به خون مژه، تر مي گردد
شماره ١١٨: ترک چشم تو، که با تير و کمان مي گردد
شماره ١١٩: گر از تن جان شود معزول، عشقت جاي آن دارد
شماره ١٢٠: هر ذره که عکسي، ز رخ يار، ندارد
شماره ١٢١: جان، زندگي از چشمه پرنوش تو دارد
شماره ١٢٢: مسپار دل، به هرکس، که رخ چو ماه دارد
شماره ١٢٣: اين يار که من دارم، ازين يار که دارد؟
شماره ١٢٤: دام زلف تو به هر حلقه، طنابي دارد
شماره ١٢٥: دل نصيب از گل رخسار تو، خاري دارد
شماره ١٢٦: آن پري چهره که ما را نگران مي دارد
شماره ١٢٧: باد هواي کويت، گرد از جهان برآرد
شماره ١٢٨: به حضرت تو، که يارد، که قصه اي زمن آرد؟
شماره ١٢٩: نه قاصدي که پيامي، به نزد يار برد
شماره ١٣٠: کيست که قصه مرا پيش نگار من برد؟
شماره ١٣١: چشمت به خواب چشم مرا خواب مي برد
شماره ١٣٢: روي تو آب چشمه خورشيد مي برد
شماره ١٣٣: ز کويش نسيم صبا بوي برد
شماره ١٣٤: خاک آن بادم که از خاک درت بويي برد
شماره ١٣٥: يارم به وفا وعده بسي داد و جفا کرد
شماره ١٣٦: آخرت روزي ز سلمان ياد مي بايست کرد
شماره ١٣٧: سحرگه بلبلي آواز مي کرد
شماره ١٣٨: ناتوان چشم توأم گر چه به زنهار آورد
شماره ١٣٩: عذارت خط به بخت ما در آورد
شماره ١٤٠: لطف جانبخش تو جانم ز عدم باز آورد
شماره ١٤١: باد سحر از کوي تو بويي به من آورد
شماره ١٤٢: جز نقش صورتت دل، نقشي نمي پذيرد
شماره ١٤٣: گر چه در عهد تو عاشق به جفا مي ميرد
شماره ١٤٤: دل برد دلبر و در دام بلاش اندازد
شماره ١٤٥: گر وقت سحر، بادي از کوي تو برخيزد
شماره ١٤٦: آخر اين درد دل من به دوايي برسد
شماره ١٤٧: گل فردوس چه باشد که به روي تو رسد
شماره ١٤٨: جانم رسيد از غم به جان، گويي به جانان کي رسد؟
شماره ١٤٩: دلي که شيفته يار دلربا باشد
شماره ١٥٠: بر منت ناز و ستم، گر چه به غايت باشد
شماره ١٥١: ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد
شماره ١٥٢: اسير بند گيسويت، کجا دربند جان باشد
شماره ١٥٣: صنمي اگر جفايي کند آن جفا نباشد
شماره ١٥٤: ما را بجز خيالت، فکري دگر نباشد
شماره ١٥٥: مستور در ايام تو معذور نباشد
شماره ١٥٦: دل شکسته من تا به کي حزين باشد؟
شماره ١٥٧: هر سينه کجا محرم اسرار تو باشد؟
شماره ١٥٨: مجموع دروني که پريشان تو باشد
شماره ١٥٩: چو زلف آن را که سوداي تو باشد
شماره ١٦٠: خوش دولتي است عشقت تا در سرکه باشد
شماره ١٦١: مرا که چون تو پري چهره دلبري باشد
شماره ١٦٢: شبهاي فراقت را، آخر سحري باشد
شماره ١٦٣: دلم را جز سر زلفت، دگر جايي نمي باشد
شماره ١٦٤: مرا هواي تو از سر بدر نخواهد شد
شماره ١٦٥: من چه دانستم که هجر يار چندين درکشد؟
شماره ١٦٦: يار به زنجير زلف، باز مرا مي کشد
شماره ١٦٧: مي کشم خود را و بازم دل بسويش مي کشد
شماره ١٦٨: باد سحر از بوي تو دم زد، همه جان شد
شماره ١٦٩: آن جان عزيز نيست که در کار ما نشد
شماره ١٧٠: نظري کن که دل از جور فراقت خون شد
شماره ١٧١: نگارينا به صحرا رو، که بستان حله مي پوشد
شماره ١٧٢: ز صبا سنبل او دوش به هم بر مي شد
شماره ١٧٣: نمي دانم که ني چون من چرا بسيار مي نالد؟
شماره ١٧٤: غوغاي عشق دوشم، ناگاه بر سرآمد
شماره ١٧٥: جان چو بشنيد که آن جان جهان باز آمد
شماره ١٧٦: خوش آمد باد نوروزي، خوش آمد
شماره ١٧٧: گل که خوش طلعت و خوشبو آمد
شماره ١٧٨: سلام حال بيماران رسانيدن صبا داند
شماره ١٧٩: کسي که قصه درد مرا نمي داند
شماره ١٨٠: تو را آني است در خوبي که هر کس آن نمي داند
شماره ١٨١: لاابالي وار، دستي بر جهان خواهم فشاند
شماره ١٨٢: جان ما را دل بماند از ما و ما را دل نماند
شماره ١٨٣: زلف و رخسار تو را شام و سحر چون خواند؟
شماره ١٨٤: در خرابات مرا دوش به دوش آوردند
شماره ١٨٥: چشم مخمور تو مستان را به هم بر مي زند
شماره ١٨٦: هر شب از کويت مرا سرمست و شيدا مي کشند
شماره ١٨٧: هر شبي سوداي چشمش بر سرم غوغا کند
شماره ١٨٨: حاشا که تا سلمان بود، ترک مي و ساغر کند
شماره ١٨٩: هر شب اين انديشه در بر غنچه را دل خون کند
شماره ١٩٠: هر زمان عشقش سر از جايي دگر بر مي کند
شماره ١٩١: بوي زلف او دماغ جان معطر مي کند
شماره ١٩٢: سنبلت را تا صبا بر گل مشوش مي کند
شماره ١٩٣: چشم مستت گرچه با ما ترک تازي مي کند
شماره ١٩٤: با سر زلفش دلم، پيوند جاني مي کند
شماره ١٩٥: آنها که مقيمان خرابات مغانند
شماره ١٩٦: گاه در مصطبه دردي کش رندم خوانند
شماره ١٩٧: خام خم را ز لبت، رنگ اگر وام کنند
شماره ١٩٨: اهل دل را به خرابات مغان ره ندهند
شماره ١٩٩: خيال زلف تو چشمم به خواب مي بيند
شماره ٢٠٠: آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود؟
شماره ٢٠١: دوشم آن گلچهره در آغوش بود
شماره ٢٠٢: گفتم: که خطا کردي و تدبير نه اين بود
شماره ٢٠٣: ماهي ار ماه فلک را از کمان ابرو بود
شماره ٢٠٤: دي ديده از خيال رخش بازمانده بود
شماره ٢٠٥: همچنان مهر توام مونس جانست که بود
شماره ٢٠٦: جان شيرين گر قبول چون تو جاناني بود
شماره ٢٠٧: سر سوداي تو هرگز ز سر ما نرود
شماره ٢٠٨: از چشم من خيال قدش کي برون رود؟
شماره ٢٠٩: باد صبا به باغ به بوي تو مي رود
شماره ٢١٠: آن سر و بين که باز چه رعنا همي رود
شماره ٢١١: گر ز خورشيد جمالت ذره اي پيدا شود
شماره ٢١٢: آن که باشد که تو را بيند و عاشق نشود؟
شماره ٢١٣: اگرم بر سر آتش بنشاني چون عود
شماره ٢١٤: آن پري کيست که از عالم جان روي نمود؟
شماره ٢١٥: دل ز وصل او نشان بي نشاني مي دهد
شماره ٢١٦: يار دل مي جويد و عاشق رواني مي دهد
شماره ٢١٧: مرا از آينه سخت روي سخت آيد
شماره ٢١٨: بگو اي ماه تا ساقي ز مي مجلس بيارايد
شماره ٢١٩: چون خاک شوم و ز گل من خار برآيد
شماره ٢٢٠: وصلت به جان خريدن، سهل است، اگر برآيد
شماره ٢٢١: صفت خرابي دل، به حديث کي درآيد؟
شماره ٢٢٢: از توبه ريايي، کاري نمي گشايد
شماره ٢٢٣: نامم به زبان بردن، گيرم که نمي شايد
شماره ٢٢٤: مرا که نقش خيال تو در درون آيد
شماره ٢٢٥: يار مي آيد و در ديده چنان مي آيد
شماره ٢٢٦: چو رويت هرگزم نقشي به خاطر در نمي آيد
شماره ٢٢٧: چو چشمت هرگزم چشمي به چشمم در نمي آيد
شماره ٢٢٨: بگذار تا ز طرف نقابت شود پديد
شماره ٢٢٩: دل پي دلدار رفت ديده چو اين حال ديد
شماره ٢٣٠: ماند يک ذره از آن دل که هواي تو گزيد
شماره ٢٣١: ما رقمي مي کشيم، تا به چه خواهد کشيد
شماره ٢٣٢: چه نويسم که دل از درد فراقت چه کشيد؟
شماره ٢٣٣: پير من از ميکده بويي شنيد
شماره ٢٣٤: کار شد تنگ برين دل، خبر يار کنيد
شماره ٢٣٥: پرده از رويش اي صبا بردار!
شماره ٢٣٦: زحمت ما مي دهي، زاهد تو را با ما چه کار
شماره ٢٣٧: سالک راه تو را با مالک و رضوان چه کار؟
شماره ٢٣٨: زين پيش داشت يار غم کار و بار يار
شماره ٢٣٩: چوگان زلفش از دل من برد گو ببر
شماره ٢٤٠: اي عمر باز رفته، نمي آيي از سفر
شماره ٢٤١: مي برد سوداي چشم مستش از راهم دگر
شماره ٢٤٢: يا رب اين ماييم از آن جان جهان افتاده دور
شماره ٢٤٣: در مسجد چه زني اينک در مکيده باز
شماره ٢٤٤: بر گل رقم از غاليه تر زده اي باز
شماره ٢٤٥: زلفين سيه خم به خم اندر زده اي باز
شماره ٢٤٦: کارها دارد دل من با لب جانان هنوز
شماره ٢٤٧: در زلف خويش پيچ و ازو حال ما بپرس
شماره ٢٤٨: اي صبا برخيز و کوي دلستان ما بپرس
شماره ٢٤٩: هست پيغامي مرا کو قاصدي مشکين نفس
شماره ٢٥٠: عارفا! لعل لبش مي مي دهد هوشيار باش
شماره ٢٥١: کار دنيا نيست چندان کار و باري، گو مباش
شماره ٢٥٢: مست حسني که ندارد خبر از آفاقش
شماره ٢٥٣: ما از در او دور و چنين بر در و بامش
شماره ٢٥٤: آنکه از جان دوست تر مي دارمش
شماره ٢٥٥: چون تحمل مي کند تن صحبت پيراهنش
شماره ٢٥٦: در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش
شماره ٢٥٧: نعره زنان آمدم بر در ميخانه دوش
شماره ٢٥٨: نداشت اين دل شوريده تاب سودايش
شماره ٢٥٩: مي کند غارت صبر و دل و دين سودايش
شماره ٢٦٠: ماييم به پاي تو در افکنده سر خويش
شماره ٢٦١: چند گويي با تو يک شب روز گردانم چو شمع
شماره ٢٦٢: دردسري مي دهد، عقل مشوش دماغ
شماره ٢٦٣: اي به ديدار توام، ديده گريان مشتاق!
شماره ٢٦٤: به مهر روي تو خواهم رسيد، ذره مثال
شماره ٢٦٥: به غير صورت او هر چه آيدم در دل
شماره ٢٦٦: اي جان نازنين من اي آرزوي دل
شماره ٢٦٧: ساقي ايام گل آمد، حبذا ايام گل
شماره ٢٦٨: آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام
شماره ٢٦٩: من هر چه ديده ام ز دل و ديده ديده ام
شماره ٢٧٠: به چشمات که تا رفتي، به چشمم بي خور و خوابم
شماره ٢٧١: بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم
شماره ٢٧٢: من سرگشته به دست تو کجا افتادم؟
شماره ٢٧٣: بر سر کوي دلارام، به جان مي گردم
شماره ٢٧٤: هر خدنگي که ز دست تو به جان مي رسدم
شماره ٢٧٥: ديشب از خود چون مه سي روزه پنهان آمدم
شماره ٢٧٦: چو شمعم در غمت سوزان و اشک از ديده مي بارم
شماره ٢٧٧: از گلستان رويت، در ديده خار دارم
شماره ٢٧٨: به سر کوي تو سوگند، که تا سر دارم
شماره ٢٧٩: بي دوست من از باغ ارم ياد نيارم
شماره ٢٨٠: اي بهم بر زده زلف تو سراسر کارم
شماره ٢٨١: صبح محشر که من از خواب گران برخيزم
شماره ٢٨٢: من حيران نه آن صيدم که از قيد توبگريزم
شماره ٢٨٣: تا نفس هست بياد تو برآيد نفسم
شماره ٢٨٤: حاشا که من بنالم، ور تن شود چو نالم
شماره ٢٨٥: به درد دل گرفتارم دواي دل نمي دانم
شماره ٢٨٦: تو مي روي و برآنم که در پي تو برانم
شماره ٢٨٧: بر افشان آستين تا من ز خود دامن برافشانم
شماره ٢٨٨: تو مي روي و من خسته باز مي مانم
شماره ٢٨٩: ز آب مژگان هر شبي خرقه نمازي مي کنم
شماره ٢٩٠: عزم آن دارم که با پيمانه پيماني کنم
شماره ٢٩١: کمترين صيد سر زلف کمند تو منم
شماره ٢٩٢: هميشه نرگس مست تو را بيمار مي بينم
شماره ٢٩٣: در رکابت مي دوم تا گوي چوگانت شوم
شماره ٢٩٤: بيم آن است که در صومعه ديوانه شوم
شماره ٢٩٥: سؤالي مي کنم، چيزي نه بيش از پيش مي خواهم
شماره ٢٩٦: ما روي دل به خانه خمار کرده ايم
شماره ٢٩٧: ما به دور باده در کوي مغان آسوده ايم
شماره ٢٩٨: از سر کوي تو ما بي سر و سامان رفتيم
شماره ٢٩٩: در راه غمت کرده ز سر پاي بپويم
شماره ٣٠٠: مسکين تنم به بويت، خو کرده است با جان
شماره ٣٠١: دل من زنده مي گردد به بوي وصل دلداران
شماره ٣٠٢: هر که را مقصود، حسن عارض است از دلبران
شماره ٣٠٣: اي چين سر زلفت، مأواي دل سلمان
شماره ٣٠٤: من هشيار با مستان ندارم روي بنشستن
شماره ٣٠٥: تاکي آخر خاطر اندر بند هجران داشتن؟
شماره ٣٠٦: نخواهم از سر کويش، به صد چندين جفا رفتن
شماره ٣٠٧: خيال خود همه بايد، ز سر به در کردن
شماره ٣٠٨: خجالت دارم از کويت، ز بس درد سر آوردن
شماره ٣٠٩: چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن
شماره ٣١٠: يار ما رندست و با او يار مي بايد شدن
شماره ٣١١: خواهيم چون زليخا، يوسف رخي گزيدن
شماره ٣١٢: سر کويش هوس داري، خرد را پشت پايي زن
شماره ٣١٣: مفتاح فتوح از در ميخانه طلب کن
شماره ٣١٤: نوبهار است اي صنم! عيش بهار آغاز کن
شماره ٣١٥: جز بند زلفش اي دل ديوانه جا مکن
شماره ٣١٦: جان قتيل توست، بردارش مکن
شماره ٣١٧: اي وصالت آرزوي جان غم فرسود من
شماره ٣١٨: اي آب آتش رنگ تو، بر باد داده خاک من
شماره ٣١٩: بيخ عشق تو نشاندند بتا! در دل من
شماره ٣٢٠: اي غبار خاک پايت توتياي چشم من
شماره ٣٢١: اي درد عشق دل شکنت، آرزوي من
شماره ٣٢٢: قدم خميده گشت، ز بار بلاست اين
شماره ٣٢٣: سرو من سنبل تر بر زده بر گل پرچين
شماره ٣٢٤: خوش آمدي، زکجا مي روي؟ بيا بنشين
شماره ٣٢٥: باز مي افکند آن زلف کمند افکن او
شماره ٣٢٦: اي سر سوداي من رفته در سوداي تو
شماره ٣٢٧: گر مطربي رودي زند، بي مي ندارد آبرو
شماره ٣٢٨: هندوي زلف سرکشت با تو نشسته روبرو
شماره ٣٢٩: داشتم روزي دلي بر من بسي بيداد ازو
شماره ٣٣٠: دورم از جانان و مسکين آنکه شد مهجور ازو
شماره ٣٣١: با آنکه آبم برده اي، يکبار دست از ما مشو
شماره ٣٣٢: آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو
شماره ٣٣٣: اي پسر نيستي ز هستي به
شماره ٣٣٤: اي آنکه رخ و زلف تو آرايش ديده
شماره ٣٣٥: سرو سهي که کارش بالا بود هميشه
شماره ٣٣٦: بيمار و برافتاده نفس دوش سحرگه
شماره ٣٣٧: صوفي ز سر توبه شد با سر پيمانه
شماره ٣٣٨: لعل را بر آفتاب حسن گويا کرده اي
شماره ٣٣٩: تا سودا شب نقاب صبح صادق کرده اي
شماره ٣٤٠: اي نور ديده بازگو جرمي که از ما ديده اي
شماره ٣٤١: در خيل تو گشتيم، بسي از همه بابي
شماره ٣٤٢: جان ندارد بي لب شيرين جانان لذتي
شماره ٣٤٣: اي ميوه رسيده ز بستان کيستي
شماره ٣٤٤: خورشيد رخا سايه ز ما باز گرفتي
شماره ٣٤٥: باز بيمار خودم ساختي و خوش کردي
شماره ٣٤٦: دلا راه هوا خالي نخواهد بودن از گردي
شماره ٣٤٧: به نيازي که با خدا داري
شماره ٣٤٨: سري از سرنه ار با ما سر مهر و وفاداري
شماره ٣٤٩: چه مي بري دل ما چون نگه نمي داري؟
شماره ٣٥٠: دل بر سر کوي تو نهاديم به خواري
شماره ٣٥١: نمي پرسي ز حال ما، نه از ما ياد مي آري
شماره ٣٥٢: ترک من مي آيي و دلها به يغما مي بري
شماره ٣٥٣: اي نسيم صبح بوي جانفزا مي آوري
شماره ٣٥٤: نصيحت مي کند هر دم مرا زهد به مستوري
شماره ٣٥٥: رفتي از دست من اي يار و نه آن شهبازي
شماره ٣٥٦: ز سوداي رخ و زلفش، غمي دارم شبانروزي
شماره ٣٥٧: خنک صبا که ز زلفش، خلاص يافت نفسي
شماره ٣٥٨: صنما مرده آنم که تو جانم باشي
شماره ٣٥٩: تا تواني مده از کف به بهار اي ساقي
شماره ٣٦٠: گر از دور الستت هست جامي باقي اي ساقي!
شماره ٣٦١: اي مه براشبي خوش، ناز و عتاب تاکي؟
شماره ٣٦٢: نه در کوي تو مي يابم مجالي
شماره ٣٦٣: سوز تو کجا گيرد، در خرمن هر خامي؟
شماره ٣٦٤: ساقي ز جام مستي ما را رسان به کامي
شماره ٣٦٥: جز باد همدمي نه که با او زنم دمي
شماره ٣٦٦: همرنگ رويش در چمن، گل ياسمن گرديد مي
شماره ٣٦٧: رسولا! خدا را به جايي که داني
شماره ٣٦٨: دلا من قدر وصل او ندانستم تو مي داني
شماره ٣٦٩: تو در خواب خوشي، احوال بيماران چه مي داني ؟
شماره ٣٧٠: هر که از روي تواضع بنهد پيشاني
شماره ٣٧١: بازا که بي حضورت، خوش نيست زندگاني
شماره ٣٧٢: هر دم به تير غمزه دلم را چه مي زني؟
شماره ٣٧٣: به صنوبر قد دلکشش اگر اي صبا گذري کني
شماره ٣٧٤: مي آيي و دمي دو سه در کار مي کني
شماره ٣٧٥: گفتم: خيال وصلت گفتا: بخواب ببيني
شماره ٣٧٦: تو را وقتي رسد صوفي که با جانانه بنشيني
شماره ٣٧٧: مسکين دل من گم شد و کردم طلب وي
شماره ٣٧٨: گلرخا برخيز و بنشان سرو را بر طرف جوي
شماره ٣٧٩: ماييم به کوي يار دلجوي
شماره ٣٨٠: مبارک منزلي، کانجا فرو آيد چو تو ماهي
شماره ٣٨١: مکن عيب من مسکين اگر عاشق شدم جايي
شماره ٣٨٢: کشيده کار ز تنهايي به شيدايي
شماره ٣٨٣: چشم داريم که دلبستگي بنمايي
شماره ٣٨٤: از چنگ فراقم نفسي نيست رهايي
شماره ٣٨٥: تو شمع مجلس انسي و از صفا همه رويي
شماره ٣٨٦: هزارت ديده مي بينم که مي بيند هر سويي
درباره نوسخن