ره، خرابات است و درد سال خورده، پير ما
کس نمي داند به غير از پير ما، تدبير ما
خاک را خاصيت اکسير اگر، زر مي کند
ساقيا مي ده، که ما، خاکيم و مي، اکسير ما
ما که از دور ازل مستيم و عاشق، تاکنون
غالبا صورت نبندد، بعد ازين تغيير ما
من غلام هندوي آن سرو آزادم که او
بر سمن بنوشت خطي، از پي تحرير ما
بر شب زلفش گر اي باد صبا! يابي گذر
گو حذر کن، زينهار، از ناله شبگير ما
ما به سوز آتش دل عالمي مي سوختيم
گر نه آب چشم ما مي بود، دامنگير ما
اي که مي گويي مشو ديوانه زلفش! بگو
تا نجنباند نسيم صبحدم، زنجير ما
خدمتي لايق نمي آيد ز ما، در خدمتت
واي بر ما! چون نبخشايي تو بر تقصير ما
گفته اي سلمان، که من خود را فدايش مي کنم
زودتر، زنهار کآفاتست در تأخير ما