حاصلي، زين دور غم فرجام، نيست
در جهان دوري، چو دور جام نيست
گرچه دوراني خوش است، ايام گل
خوشتر از دوران عشق، ايام نيست
روز حسن دلبران را شام، هست
بامداد عاشقان را شام، نيست
ساقيا جامي که ما را بيش ازين
برگ نام و ننگ خاص و عام نيست
کار خام ما لبت سازد، نه مي
زانک کار پخته کار خام، نيست
فاسقان، بدنام و صالح، نيک نام
عارفان را در ميان، خود نام نيست
تا چه خواهد شد مرا، فرجام عشق
ظاهرا عشق مرا فرجام، نيست
ناله مي گويد به آواز بلند
قصه ما حاجت پيغام نيست
پيش ما باري ندارد هيچ کار
هر که صاحب درد و دردآشام نيست
جان سلمان تا نسيم دوست يافت
از هوايش چون نسيم، آرام، نيست