کار شد تنگ برين دل، خبر يار کنيد
دوستان! بهر خدا، چاره اين کار کنيد
سيل عشق آمد و اين بخت گران خواب مرا
گر خبر نيست ازين واقعه، بيدار کنيد
اثري کرد هوا در من و بيمار شدم
به دو چشمش که علاج من بيمار کنيد
هيچمان از طرف کعبه چو کاري نگشود
بعد ازين روي به ميخانه خمار کنيد
کافران تا به چنين حسن بتي را بينند
به چه رو روي به سوي بت فرخار کنيد؟
در رخش آنچه من اي مدعيان مي بينم
گر ببينيد شما، همچو ني اقرار کنيد
در جمال و رخ او اي مه و مهر ارنگريد
هر دو چون سايه سجودي پس ديوار کنيد
مي به چشم خوشش آورده ام اقرار و مباد
که به سلمان نظر از ديده انکار کنيد!