شماره ٤٥: مستي و عشق از ازل، پيشه و آئين ماست

مستي و عشق از ازل، پيشه و آئين ماست
دين من اين است و بس، کيست که در دين ماست
خاک ره مصطبه، ز آب خضر بهتر ست
چشمه نوشين او، جرعه دوشين ماست
رندي و ميخوارگي، قسم من امروز نيست
عادت ديرين دل، پيشه پيشين ماست
بستر و بالين من، تا نشود، خاک و گل
خاک و گل مصطبه، بستر و بالين ماست
کنج خرابات اگر مسکن ما شد، چه شد؟
گنج دو عالم، به نقد، در دل مسکين ماست
نقش و نگار چهان، هيچ مبين در جهان
کانچه نظر مي کني، نقش نگارين ماست