ما روي دل به خانه خمار کرده ايم
محراب جان ز ابروي دلدار کرده ايم
بر بوي جرعه اي که ز جامش به ما رسد
خود را چو خاک بر در او خوار کرده ايم
سرمست رفته ايم به بازار و جرعه وار
جانها نثار بر سر بازار کرده ايم
قنديل را شکسته و پيمانه ساخته
تسبيح را گسسته و زنار کرده ايم
زهاد تکيه بر عمل خويش کرده اند
ما اعتماد بر کرم يار کرده ايم
صوفي مکن مجادله با ما، که پيش ازين
ما نيز ازين معامله بسيار کرده ايم
امروز نيست با تو سر و کار ما که ما
عمر عزيز بر سر اين کار کرده ايم
افکنده ايم بار سر از دوش در رهت
خود را بدين طريق سبکبار کرده ايم
اي مدعي! برندي سلمان چه مي کني ؟
دعوي که ما به جرم خود اقرار کرده ايم