شماره ٧٨: بي وفا مي خواندم، آن بي وفا، پيداست کيست

بي وفا مي خواندم، آن بي وفا، پيداست کيست
من به مهرش مي دهم جان، بي وفا پيداست کيست
باز بي مهر و وفا، مي خواندم اما به گل
مهر نتوان کرد پنهان، بي وفا پيداست کيست
بي وفا آن است کو برگردد از پيمان و عهد
ما برآن عهديم و پيمان، بي وفا پيداست کيست
جان فداي او شد او داد جانم را به باد
در ميان جان و جانان، بي وفا پيداست کيست
صبح با گل گفت کاي گل نيستت بوي وفا
گل جوابش داد خندان، بي وفا پيداست کيست
يار گيرم بي وفا مي گيردم، چون صبحدم
بر تو چون خورشيد تابان، بي وفا پيداست کيست
او عتابي مي کند، اما وفا، مي گويدم
رو تو خوش مي باش، سلمان، بي وفا پيداست کيست