شماره ٣١٤: نوبهار است اي صنم! عيش بهار آغاز کن

نوبهار است اي صنم! عيش بهار آغاز کن
ساخت برگ گل صبا، برگ صبوحي ساز کن
غنچه مستور در بستان ورق را باز کرد
عارفا از نام مستوري ورق را باز کن
گر شرابي مي خوري، با نرگس مخمور خور
ور حريفي مي کني، با بلبل دمساز کن
لاله و نرگس به هم جام صبوحي مي کشند
صبح خيزان چمن را مطربا آواز کن
راستي بستان مقام دلنوازست اين زمان
خوش نوايي در مقام دلنواز آغاز کن
مي دهند آوازه گل بلبلان خيز اي صبا!
از دهان غنچه رو در گوش ساقي زار کن
باد جان مي بازد اي گل در هوايت گر تو نيز
خرده اي داري نثار عاشق جانباز کن
از سر نازست مايل بر لب جو قد سرو
سرو قدا بر لب جو، ميل سرو ناز کن
باش فارغ بال اگر چون بلبلي ز ارباب بال
مست و عاشق در هواي گلرخي پرواز کن
سوسن آزاده را بگشا زبان در مدح شاه
ور نداري نطق آن با خود مرا انباز کن