به مهر روي تو خواهم رسيد، ذره مثال
نمي رسد به زمين پايم از نشاط وصال
مه دو هفته درين يک دو روز خواهم ديد
که کس نبيند از آن ماه در هزاران سال
سواد زلف توام خواهد آمدن در چشم
که بوي عنبر تو مي دهد نسيم شمال
به خاک پاي عزيزت که تشنه است لبم
به خاک پاي عزيزت چو تشنگان به زلال
چه دم زنم چو رسم با تو آن دمم باشد
مجال آنکه کنم بر تو عرض صورت حال
دلم به پيش تو مي خواست جان فرستادن
ولي کبوتر جان را نبود قوت بال
کشيده ام تب هجرت، بسي و در شب هجر
نبود بر سر سلمان کسي به غير خيال