شماره ١٤٢: جز نقش صورتت دل، نقشي نمي پذيرد

جز نقش صورتت دل، نقشي نمي پذيرد
تو جان نازنيني و ز جان نمي گزيرد
ما غرق آب و زاهد، دم مي زند ز آتش
گو: دم مزن که اين دم با ماش در نگيرد
پروانه وار خواهم، در پاي شمع مردن
کو هر سحر به بويش، پيش صبا بميرد