عذارت خط به بخت ما در آورد
سيه بختي است ما را ما در آورد
عذارت بود بر حسن تو شاهد
جمالت رفت و خطي ديگر آورد
چو زلفت پاي در دامن کشيدست
چرا خط سياهت سر برآورد
خيال لعل نوشينت، به شب دوش
مرا صد پي شبيخون بر سرآورد
مرا از گلبن حسن تو ناگاه
گلي بشکفت و خاري نو برآورد
گلت بر نسترن رسمي زد از مشک
گل رويت عجب رسمي برآورد!
چه صنعت کرد خط عنبرينت؟
که خورشيدش سراندر چنبر آورد
خنک باد صبا کامد ز زلفت
نسيمي صد ره از جان خوشتر آورد
دماغ جان سلمان را سحرگاه
به راه آورد و مشک و عنبر آورد