ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست
مردانه، روي بست و دل عاشقان، شکست
اي صبر! چون رکاب زماني بدار پاي
کان شهسوار ترک، عنان مي برد ز دست
آنکس که گشت کشته، ز سوداي چشم تو
خيزد صباح روز قيامت، ز خاک مست
هر کس که در کشاکش عشق توام بديد
از صحبت کمان قد من چو تير جست
رحمت بر آب ديده که چند آنچه راندمش
دستم ز آستين و ز دامن، نمي گسست
با آنک در ميان تو دل بست عالمي
کس زان ميان به غير کمر، طرف بر نبست
دارم سري و از تو مرا، سر دريغ نيست
پيش تو مي نهم، من درويش هر چه هست
ما بي خوديم و مدعيانند بي خبر
زان مي که داده است به ما ساقي الست
در طيره ام ز طره که گستاخ در رخت
بنشست و راستي، به همه روي کج نشست
صوفي، رفيق زمره اصحاب رهروست
سلمان، نديم مجلس رندان مي پرست