شماره ٢٦٧: ساقي ايام گل آمد، حبذا ايام گل

ساقي ايام گل آمد، حبذا ايام گل
خيز و در ده ساغري، ياقوت گون چون جام گل
گوش کن گلبانگ بلبل چشم نه بر بلبله
که اهل دل را مي رساند هر يکي پيغام گل
عشق و معشوق و جواني سبزه و آب روان
خود همه وقتي خوش آيد، خاصه در ايام گل
نوبت شاهي است گل را زان سبب هر بامداد
نوبت شادي زند، مرغ سحر بر بام گل
از دم باد و نم باران، کند هر دم خراب
سقف مينا گنبد سبز زمرد فام گل
گل به صد ناز ارچه پروردست چون خوبان ولي
عاقبت در خاک ريزد نازنين اندام گل
گل به شکر خنده لب بگشاد تا باد سحر
زر نهادش در دهن وز زر برآمد کام گل
بر هوا و بوي و رنگ و خنده و شادي نهاد
گل بناي عمر ازان، آتش بود فرجام گل