شماره ٣١٥: جز بند زلفش اي دل ديوانه جا مکن

جز بند زلفش اي دل ديوانه جا مکن
بس نازک است جانب رويش رها مکن
از من دلا منال که دادي مرا به دست
اين جور ديده کرد تو بر من جفا مکن
ديدش نخست ديده و رفتي تو بر اثر
خود رفته اي و ديده شکايت ز ما مکن
درد محبتي اگرت در درون بود
زنهار جز به داغ جبينش دوا مکن
سوداي مشک خالص اگر داري اي صبا!
مگذر ز چين زلفش و فکر خطا مکن
يک روز وعده اي به وفايي بده مرا
وانگه چنان که عادت توست آن وفا مکن
اي دوست هر جفا که تو داري بدست خصم
بر من بکن و ليک ز خويشم جدا مکن!
عشاق را کشيدن جور و جفاست خو
سلمان برو به مهر و وفا خو فرا مکن