از سر دنيا و دين، مردانه در خواهم گذشت
مست و لايعقل، به کوي يار، بر خواهم گذشت
جان سپر کردم به پيشش، پيش از آن کاندر غمش
بگذرد تير از سپر، من زين سپر خواهم گذشت
از هوا، باد سحر جان مي دهد در کوي دوست
در هوا داري من از باد سحر، خواهم گذشت
بعد ازين، من بر خط سوداي خوبان چون قلم
گر قدم خواهم نهاد، اول ز سر خواهم گذشت
عمر من در کوي او با يکدم افتاد، اي رقيب!
چند گويي در گذر يکدم که در خواهم گذشت؟