باد هواي کويت، گرد از جهان برآرد
آب جمال رويت، ز آتش، فغان، برآرد
آبي بر آتشم زن، زان پيشتر، که ناگه
خاک مرا هوايت، باد از ميان، برآرد
بر هر زمين که افتد، از قامت تو سايه
تا دامن قيامت، آن خاک جان برآرد
مثلث فلک نبيند، با صد هزار ديده
چند آنچه ديده ها را، گرد جهان برآرد
سلمان سري و جاني، دارد، اشارتي کن
تا آن سبک ببازد، تا اين روان برآرد