تحرير شرح شوقت، طومار، برنتابد
تقرير وصف حالم، گفتار، بر نتابد
من بارها کشيدم، بار فراق، بر دل
ترسم که دل ضعيف است، اين بار، بر نتابد
ياران مهربان را، رسم است، جور ياران
بر تافتن وليکن، اين بار، برنتابد
اي يار بشنو از من، گر مي کني، جفايي
با يار خويشتن کن، کاغيار بر نتابد
از هاي و هوي رندان زاهد چه ذوق يابد
اين نکته مست داند، هوشيار بر نتابد
کي در دماغ عاشق، سوداي عقل گنجد
آري سر قلندر، دستار بر نتابد
آنکس رخ تو بيند، کز خود، نظر بدوزد
هر چشم خويشتن بين، ديدار، برنتابد
در روي يار سلمان، کم کن سخن، که نازک
درد سر حکايت، بسيار، بر نتابد