شماره ٣٣٣: اي پسر نيستي ز هستي به

اي پسر نيستي ز هستي به
بت پرستي ز خودپرستي به
چون ز خود مي رهاندت مستي
هوشيارا ز هوش مستي به
اجلم کند پاي را دو سه گام
پيش دارد که پيش دستي به
از بلندي چو باز خواهي گشت
سوي پستي، مقام پستي به
با خود آ تا خداپرست شوي
ور خود از دست خود برستي به
در همه حالتي خوش است آري
ذوق مستي، وي الستي به
در هوا تيزرو مشو، چون برق
که درين ره چو باد سستي به
رهروان را چو باد در ره مهر
نادرستي زين درستي به
اي سرشته ز آب و گل آگه
نيستي کز فرشته هستي به