هر سينه کجا محرم اسرار تو باشد؟
هر ديده کجا لايق ديدار تو باشد؟
مستان دل اغيار چه لازم که درين عهد
هر جاي که قلبي است به بازار تو باشد
هر آينه دل که قبول تو نيفتد
کي قابل عکس مه رخسار تو باشد
من خاک رهت گشتم و گردي که پس از من
برخيزد ازين خاک هوادار تو باشد
تو گرد کسي گرد که او گرد تو گردد
تو يار کسي باش که او يار تو باشد
غير از تو نشايد که کسي در دلش آيد
آنکس که دلش محرم اسرار تو باشد
سلمان اگر از يار غمي در دلت آيد
باشد که غم يار تو غمخوار تو باشد
اي صوفي اگر جرعه اين باده بنوشي
زان پس گرو ميکده دستار تو باشد
ظاهر نشود تا همه از سر ننهي دور
فرقي که ميان سر و دستار تو باشد