شماره ٣٥: عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است

عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است
«ليلة القدري » که مي گويند، پندار، امشب است
حلقه ها، بين بسته، جانها، گرد رخسارش چو زلف
قدسيان را نيز گويي روز بازار، امشب است
عاشقان! با بخت خود شب زنده داريد امشبي
زانکه در عمر خود آن شوريده، بيدار امشب است
پاي دار، اي شمع و منشين، تا به سر خدمت کنيم
پيش او امشب، که ما را خود سرو کار، امشب است
عود در مجلس دمي خوش مي زند بي همنفس
آري، آري، وقت انفاس شکربار، امشب است
گر به فردا وعده فرداي جانان، مي دهند
عاشقان را وعده فرداي ديدار، امشب است
جنس فردا پيش نقد جان من، امشب، به مي
مي فروشم، کان بضاعت را خريدار، امشب است
زاهدان! يک دم مجالي چون کنم تدبير چيست؟
چون پس از عمري، مجال صحبت يار، امشب است
گفته اي سلمان، که سر ايثار پايش مي کنم
گر سر ايثار داري وقت ايثار، امشب است
زاهدان! يک دم مجالي چون کنم تدبير چيست؟
چون پس از عمري، مجال صحبت يار، امشب است
گفته اي سلمان، که سر ايثار پايش مي کنم
گر سر ايثار داري وقت ايثار، امشب است