اين يار که من دارم، ازين يار که دارد؟
وين کار که من دارم، از اين کار که دارد؟
خلقي است همه، بر در اميد، نشسته
تا يار، کرا خواهد و تا يار، که دارد؟
با اين همه غم، گر غم من با تو، بگويند
کاري بود آيا غم اين کار، که دارد؟
من بر سر بازار مغان، مي روم امشب
اي زهد فروشان سر بازار، که دارد؟
برخاسته ام از سر سجاده، به کلي
ياران هوس خانه خمار، که دارد؟
خورشيد رخش کرد، بر آفاق، تجلي
اي ديده وران، طاقت ديدار که دارد؟
در زير فلک راست بگوييد، که امروز
بالاتر ازين قامت و رفتار، که دارد؟
تا روي ببينند و ببينيد، کزين روي
در دور قمر، عارض و رخسار که دارد؟
بر راه خيالت، همه شب، منتظرانند
با اين همه تا دولت بيدار، که دارد؟
دل برد ز سلمان و کجا مي برد اين دل؟
با آن همه دلهاي گرفتار، که دارد؟