نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
ديوان امير خسرو
/
غزليات - بخش دوم
غزليات - بخش دوم
شماره ١: من نشنيدم که خط بر آن نويسند
شماره ٢: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد
شماره ٣: از در من دوش کان نگار در آمد
شماره ٤: روي نکو بي وجود ناز نباشد
شماره ٥: دلبر من دوش که مهمان رسيد
شماره ٦: هر که به دنباله کامي بود
شماره ٧: گل به تماشاي چمن مي رود
شماره ٨: عشق تو هر لحظه فزون مي شود
شماره ٩: گر جام غم فرستي، نوشم که غم نباشد
شماره ١٠: سروي چو قامت تو در بوستان نباشد
شماره ١١: من دلبري نديدم کش زين نهاد باشد
شماره ١٢: چندان که يار ما را در حسن ناز باشد
شماره ١٣: ما را ز کوي جانان عزم سفر نباشد
شماره ١٤: در شهر فتنه اي شد، مي دانم از که باشد
شماره ١٥: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد
شماره ١٦: بر آسمان پريوش چون ماه ما برآيد
شماره ١٧: چون بينم اينکه رويت در چشم ديگر آيد
شماره ١٨: هر بار کان پريوش در کوي من در آيد
شماره ١٩: امروز چيست کز در جانان برون نيامد؟
شماره ٢٠: گر بر عذار سيمين زلفش دوتو نماند
شماره ٢١: دل شد ز دست ما را با يار ما که گويد؟
شماره ٢٢: مستان چشم اويم از ما خمار نايد
شماره ٢٣: چشم ز دوري تو دور از تو خون فشاند
شماره ٢٤: زلفت که هر خم از وي در شانه مي نگنجد
شماره ٢٥: دل بي رخ تو صورت جان را نمي شناسد
شماره ٢٦: زين پيشتر چنين دلت از سنگ و رو نبود
شماره ٢٧: عهدي که بود با منت، آن گوييا نبود
شماره ٢٨: دي مست بوده ام که ز خويشم خبر نبود
شماره ٢٩: ياري که بر جدايي اويم گمان نبود
شماره ٣٠: دي زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود؟
شماره ٣١: يارب، چه بود امشب و مهمان من که بود؟
شماره ٣٢: يارب که دوش غايب من خانه که بود؟
شماره ٣٣: آن دل که دايمش سر بستان و باغ بود
شماره ٣٤: اهل خرد که از همه عالم بريده اند
شماره ٣٥: ياران که زخم تير بلايت چشيده اند
شماره ٣٦: رندان پاکباز که از خود بريده اند
شماره ٣٧: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند
شماره ٣٨: اهل خرد که دل به جهان در نبسته اند
شماره ٣٩: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنند
شماره ٤٠: درياب کز فراق تو جانم به لب رسيد
شماره ٤١: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشيد
شماره ٤٢: اي از فروغ روي تو خورشيد رو سفيد
شماره ٤٣: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد
شماره ٤٤: دل جز ترا به سينه درون جايگه نداد
شماره ٤٥: دل بي رخ تو در گل و گلشن نه ايستاد
شماره ٤٦: ما را شکنج زلف تو در پيچ و تاب برد
شماره ٤٧: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند
شماره ٤٨: اي همرهان که آگه از آن رفته منيد
شماره ٤٩: دل در هوايت، اي بت عيار، جان دهد
شماره ٥٠: دل باز سوي آن بت بدخو چه مي رود؟
شماره ٥١: عمرم در آرزوي تو رفته ست و مي رود
شماره ٥٢: افسوس ازين حيات که بر باد مي رود
شماره ٥٣: باز آن سوار مست به نخچير مي رود
شماره ٥٤: چشم تو خفته ايست که در خواب مي رود
شماره ٥٥: دل مي بري به رفتن و هر کو چنان زود
شماره ٥٦: اين دل که هر شبيش ز سالي فزون رود
شماره ٥٧: سوداي ديدن تو ز ديدن نمي رود
شماره ٥٨: شبها اسير دردم و خوابم نمي برد
شماره ٥٩: سيمين زنخ که طره عنبرفشان برد
شماره ٦٠: آن نخل تر که آب ز جوي جگر خورد
شماره ٦١: عشقت خبر ز عالم بيهوشي آورد
شماره ٦٢: ناگاه پيش ازان که کسي را خبر شود
شماره ٦٣: هر شب دلم ز دست خيالت زبون شود
شماره ٦٤: هر روز چشم من به جمالي فرو شود
شماره ٦٥: دل رفت و آرزوي تو از دل نمي شود
شماره ٦٦: کاري ست در سرم که به سامان نمي شود
شماره ٦٧: زان گل که اندکي بته مشک ناب شد
شماره ٦٨: بر من کنون که بي تو جهان تيره فام شد
شماره ٦٩: باز اين دلم خدنگ بلا را نشانه شد
شماره ٧٠: گفتي دلت مرا شد و از من جدا نشد
شماره ٧١: از حال مات هيچ حکايت نمي رسد
شماره ٧٢: باد صبا ز نافه چينت نمي رسد
شماره ٧٣: ياري کس از کرشمه و خوبي نشان بود
شماره ٧٤: ترکي و خوبروي، کسي کاينچنين بود
شماره ٧٥: مشتاق چون نظاره آن سيمبر کند
شماره ٧٦: چشمت که قصد جان من ناتوان کند
شماره ٧٧: شوخي نگر که آن بت عيار مي کند
شماره ٧٨: تا چين زلف بر رخ دلدار نشکند
شماره ٧٩: چون طره تو سلسله بر ياسمين نهد
شماره ٨٠: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد
شماره ٨١: هر گاه مرغي از سر شاخي نوا زند
شماره ٨٢: يک روز يار اگر قدمي سوي من زند
شماره ٨٣: آن خون که گاه مستي از آن مست ما چکد
شماره ٨٤: شبي که دلبرم از بام همچو ماه برآيد
شماره ٨٥: به بام خويش چو آن ماه کج کلاه برآيد
شماره ٨٦: چون آن بت از سر کو با هزار ناز برآيد
شماره ٨٧: چو ترک مست من آلوده شراب در آيد
شماره ٨٨: دلم ز دست برفته ست و پيش باز نيابد
شماره ٨٩: مهي گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد
شماره ٩٠: کمند زلف تو عشاق را به کوي تو آرد
شماره ٩١: مبند دل به جهان کاين جهان پشيز نير زد
شماره ٩٢: از آنگهي که گشادم به رويت اين نظر خود
شماره ٩٣: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسيد
شماره ٩٤: گمان مبر که مرا هيچ کس به جاي تو باشد
شماره ٩٥: ز گشت مست رسيد و به هوش خويش نبود
شماره ٩٦: مرا به صبح ازل جز رخت دليل نبود
شماره ٩٧: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود
شماره ٩٨: گل و شکوفه همه هست و يار نيست، چه سود؟
شماره ٩٩: مهي بر آمد و از ماه من خبر نرسيد
شماره ١٠٠: چمن ز سبزه خطي بر رخ جميل کشيد
شماره ١٠١: مبصران که مزاج جهان شناخته اند
شماره ١٠٢: به ديده و دل من دوست خانه مي طلبد
شماره ١٠٣: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد
شماره ١٠٤: در آن هجوم که يار تو پادشا باشد
شماره ١٠٥: کسي که عشق نورزد سياه دل باشد
شماره ١٠٦: چه شد که يار بر آهنگ کين برون آمد؟
شماره ١٠٧: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد
شماره ١٠٨: فغان که جان من از عاشقي به جان آمد
شماره ١٠٩: گل رسيد و هر کسي سوي گلستان مي رود
شماره ١١٠: دل مرا چو ز روي تو ياد مي آيد
شماره ١١١: بيا نظاره کن، اي دل که يار مي آيد
شماره ١١٢: بهار بي رخ گلرنگ تو، چه کار آيد؟
شماره ١١٣: لبالب آر قدح کز گلو فرود آيد
شماره ١١٤: کسي که شمع جمال تو در نظر دارد
شماره ١١٥: کسي که بهر تو جان باختن هوس دارد
شماره ١١٦: کسي که يار وفادار و مهربان دارد
شماره ١١٧: بتم چو روي سوي خانه کتاب آرد
شماره ١١٨: صبا نسيمي از آن آشنا نمي آرد
شماره ١١٩: نظر ز روي تو خورشيد بر نمي گيرد
شماره ١٢٠: سپيده دم که جهاني ز خواب برخيزد
شماره ١٢١: غمم بکشت به کار جهان که پردازد
شماره ١٢٢: جهان چه بينم، چون ديدني نمي ارزد
شماره ١٢٣: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد؟
شماره ١٢٤: خطي که بر سمن آن گلعذار بنويسد
شماره ١٢٥: سرم فدات چو تيغ تو گرد سر گردد
شماره ١٢٦: چو نقش چشم توام در دل حزين گردد
شماره ١٢٧: دلي که نرگس مستش به ناز بستاند
شماره ١٢٨: اگر نسيم صبا زلف او برافشاند
شماره ١٢٩: نسيم زلف تو دل را درون بجنباند
شماره ١٣٠: اگر ز پيش براني مرا که بر خواند
شماره ١٣١: کسي که بوي تواش در دماغ مي افتد
شماره ١٣٢: وفا ز يار جفاکار چون نمي آيد
شماره ١٣٣: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد؟
شماره ١٣٤: نه بخت آنکه به موي تو راه خواهم کرد
شماره ١٣٥: اگر چه با تو حديث جفا بخواهم کرد
شماره ١٣٦: مرا غمي ست که پيدا نمي توانم کرد
شماره ١٣٧: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد
شماره ١٣٨: منم که تا زيم از عشق مست خواهم بود
شماره ١٣٩: نه پيش از اين مژه زينگونه خونفشانم بود
شماره ١٤٠: صبا ز زلف تو بويي به عاشقان آورد
شماره ١٤١: خطاب طلعت تو نامه زمين کردند
شماره ١٤٢: چو خط سبز تو بر آفتاب بنويسند
شماره ١٤٣: جماعتي که ز هم صحبتان جدا باشند
شماره ١٤٤: نه با تو نسبت سرو چمن شود پيوند
شماره ١٤٥: جوان و پير که در بند مال و فرزندند
شماره ١٤٦: فسرده را سخن از عاشقي نبايد راند
شماره ١٤٧: چو کارهاي جهان است جمله بي بنياد
شماره ١٤٨: دل ز تو بي غم نتوانيم کرد
شماره ١٤٩: تا رخ تو زلف ترا پيش کرد
شماره ١٥٠: در تو کساني که نظر مي کنند
شماره ١٥١: مگر فتنه عشق بيدار شد
شماره ١٥٢: سبزه ها نو دميد و يار نيامد
شماره ١٥٣: نافه چين ز خاک کوي تو زاد
شماره ١٥٤: داد من آن بت طراز نداد
شماره ١٥٥: داد خواهم، اگر بخواهي داد
شماره ١٥٦: زلف يار مرا به باد دهيد
شماره ١٥٧: عاشقان را چو نامه باز کنيد
شماره ١٥٨: جان سرانگشت آن نگارين ديد
شماره ١٥٩: تا ترا جسم و جان شکار بود
شماره ١٦٠: پيش روي تو ياسمين که بود؟
شماره ١٦١: دل که نز عشق پاره پاره بود
شماره ١٦٢: عشق تو هرگزم ز سر نرود
شماره ١٦٣: دل ز ناديدنت به جان نشود
شماره ١٦٤: يار ما را از آن خويش نشد
شماره ١٦٥: هر که بر گفته تو گوش نهاد
شماره ١٦٦: لاله پيش رخت کله بنهد
شماره ١٦٧: عاشقي مرد را سزاي دهد
شماره ١٦٨: هر که دل با غم تو يار کند
شماره ١٦٩: صبح پيش رخ تو دم نزند
شماره ١٧٠: از دهانت سخن به کام رسد
شماره ١٧١: وقت آن شد که گل شکفته شود
شماره ١٧٢: لب لعل تو جز به جان نبرد
شماره ١٧٣: از نکو بد نگو نمي آيد
شماره ١٧٤: مدتي شد که يار مي نايد
شماره ١٧٥: شب که بادم ز سوي يار آمد
شماره ١٧٦: هر کرا خال عنبرين باشد
شماره ١٧٧: هر که را ياريار مي افتد
شماره ١٧٨: ديده با تو چو هم نظر گردد
شماره ١٧٩: عاشق از سينه جان برون گيرد
شماره ١٨٠: با تو در سينه جان نمي گنجد
شماره ١٨١: شيوه کان ترک ماهرو داند
شماره ١٨٢: ديده در خون سزاي مي بيند
شماره ١٨٣: شحنه غم دواسپه مي آيد
شماره ١٨٤: دهنت را نفس نمي بيند
شماره ١٨٥: اگر آن ماه مهربان گردد
شماره ١٨٦: خم زلفت که مشک چين آمد
شماره ١٨٧: دل ز روي تو دور نتوان کرد
شماره ١٨٨: دلبرم بي وفاست، چتوان کرد
شماره ١٨٩: با رخت شب چراغ نتوان کرد
شماره ١٩٠: آنچه يک چند آب حيوان کرد
شماره ١٩١: دل بدين و بدو نخواهم داد
شماره ١٩٢: دل با درد را کجا يابند؟
شماره ١٩٣: شکن زلف باز خواهي کرد
شماره ١٩٤: مناز، اي بت چين، که چين هم نماند
شماره ١٩٥: اگر دلبري چون تو جايي برآيد
شماره ١٩٦: چو آن شوخ شب در دل زار گردد
شماره ١٩٧: بدان دلفريبي که گيتي نمايد
شماره ١٩٨: بر آن است جانم که ناگه برآيد
شماره ١٩٩: ز من بشنو، اي دل که خوبان چه چيزند؟
شماره ٢٠٠: خوش آن شب که چشمم بر آن ناي بود
شماره ٢٠١: تو گر خويشتن را بخواهي نمود
شماره ٢٠٢: دو چشمت که تير بلا مي زند
شماره ٢٠٣: لبش در شکر خنده جان مي برد
شماره ٢٠٤: دل از بند زلفت رها کي شود؟
شماره ٢٠٥: شبي آن پسر دل من ستد، اگر اين طرف گذري کند
شماره ٢٠٦: تو رفته اي و ز تو نامه اي به من نرسد
شماره ٢٠٧: از اشک من به کويت جز سرخ گل نرويد
شماره ٢٠٨: زلفت، صنما، تافته چندين چه نشيند؟
شماره ٢٠٩: اگر سرو من در چمن جا بگيرد
شماره ٢١٠: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگاه افتد
شماره ٢١١: بيا ساقي و مي در ده که گل در بوستان آمد
شماره ٢١٢: هوايي خرم است و هر طرف باران همي بارد
شماره ٢١٣: هوايي خرم است و ابر لولوبار مي بارد
شماره ٢١٤: چو صبح از روي نوراني نقاب تار بگشايد
شماره ٢١٥: سفيده دم چو در از ابر درفشان بچکد
شماره ٢١٦: هواي بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد
شماره ٢١٧: دل از رخ تو به گل هاي تازه رو نرود
شماره ٢١٨: رسيد موسم عيد و صلاي مي درداد
شماره ٢١٩: آني که از کرشمه و نازت سرشته اند
شماره ٢٢٠: به کوي عاشقي از عافيت نشان ندهند
شماره ٢٢١: باز ابر آمد و بر سبزه درافشاني کرد
شماره ٢٢٢: حد حسنت گر اهل دل بدانند
شماره ٢٢٣: خوش آن شبي که سرم زير پاي يار بماند
شماره ٢٢٤: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان بماند
شماره ٢٢٥: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند
شماره ٢٢٦: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته اند
شماره ٢٢٧: غارت عشقت رسيد، رخت دل از ما ببرد
شماره ٢٢٨: گر چه خوبان ز مه فزون باشند
شماره ٢٢٩: ياران که بوده اند ندانم کجا شدند؟
شماره ٢٣٠: آن مست ناز جان جهان که مي رود
شماره ٢٣١: اي اهل دل نخست ز جان ترک جان کنيد
شماره ٢٣٢: ببار باده روشن که صبح روي نمود
شماره ٢٣٣: پاي ناز ارچه گهي جانب ما نگذارد
شماره ٢٣٤: تنها غم خود گفتن با يار چه خوب آيد؟
شماره ٢٣٥: جهان به خواب و شبي چشم من نياسايد
شماره ٢٣٦: ترکي که جست و جوي دل من جز او نبود
شماره ٢٣٧: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شود
شماره ٢٣٨: دلي کاو عاشق روييست در گلزار نگشايد
شماره ٢٣٩: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد
شماره ٢٤٠: دست ز کار شد مرا، دست به يار در نشد
شماره ٢٤١: تو کز سوزم نه اي واقف، دلت بر من نمي سوزد
شماره ٢٤٢: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو باد
شماره ٢٤٣: صبا چو در سر آن زلف نيم تاب شود
شماره ٢٤٤: غم کشت مرا آن بت نوشاد نيامد
شماره ٢٤٥: کدام دل که تو غمزده زدي فگار نشد؟
شماره ٢٤٦: گل آمد و ز دوست صبايي نمي رسد
شماره ٢٤٧: کسي که ديدن آن ترک باده نوش رود
شماره ٢٤٨: کسي که ديدن آن چشم خوابناک رود
شماره ٢٤٩: گذشت مجلس عيش و خمار مي نرود
شماره ٢٥٠: ز من به خاطر آن نازنين که ياد دهد؟
شماره ٢٥١: هوايي در سرم افتاده، جانم خاک خواهد شد
شماره ٢٥٢: هميشه از نمکت شور در جگر باشد
شماره ٢٥٣: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد
شماره ٢٥٤: در گريه خون عاشقي کو خان و مان راتر نهد
شماره ٢٥٥: ز دوري تو چو خونابه من افزون شد
شماره ٢٥٦: شبي گر آن پسر نازنين به ما برسد
شماره ٢٥٧: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد
شماره ٢٥٨: چون گشادي دهان شکر خند
شماره ٢٥٩: به ره جولان که دي سلطان من زد
شماره ٢٦٠: حديث حسن تو زين پس کفايتي برسد
شماره ٢٦١: اگر از خطت سبزه صحرا بگيرد
شماره ٢٦٢: مهري که بود با منت، آن گوييا نبود
شماره ٢٦٣: سوار چابک من پيش چشم من مگذر
شماره ٢٦٤: امروز که از باران شد سبزه رعنا تر
شماره ٢٦٥: بيا، جانا، رضاي من نگهدار
شماره ٢٦٦: نگارا، چشم رحمت سوي من دار
شماره ٢٦٧: مسلمانان، گرفتارم گرفتار
شماره ٢٦٨: چنان چشمي ز رويم دور مي دار
شماره ٢٦٩: اي دل، ز بتان دو ديده برگير
شماره ٢٧٠: اي لعل لبت چو بر شکر شير
شماره ٢٧١: اي بر دلم از فراق صدبار
شماره ٢٧٢: اي شمع، رخ تو مطلع نور
شماره ٢٧٣: در سينه دارم کوه غم، داند اگر يار اين قدر
شماره ٢٧٤: جاني، ندانم اين چنين با زندگاني، اي پسر
شماره ٢٧٥: صبح است و دهر از خرمي چون روضه رضوان نگر
شماره ٢٧٦: اي از تو خوبان خوردن خون تو از همه خونخواره تر
شماره ٢٧٧: ماه نديدي ار دلا، يار چو ماه من نگر
شماره ٢٧٨: اي به تپيدن از تو دل، هوش که مي بري مبر
شماره ٢٧٩: گر تو کلاه کج نهي، هوش ز ما شود مگر
شماره ٢٨٠: اي ز چون تو بت شده، صد پارسا زنار دار
شماره ٢٨١: اي چراغ جانم از شمع جمالت نور دار
شماره ٢٨٢: يا رب، اين ماييم از آن جان و جهان افتاده دور
شماره ٢٨٣: گر هنر داري مرنج، ار کم نشيني بر ستور
شماره ٢٨٤: يا رب، آن رويست يا گلبرگ خندان در نظر
شماره ٢٨٥: اي ترا در زير هر لب شکرستاني دگر
شماره ٢٨٦: پرتو خورشيد بين تابنده از روي قمر
شماره ٢٨٧: مي نيايد چشم من بر آستان او گذر
شماره ٢٨٨: خوش بود باده گلرنگ در ايام بهار
شماره ٢٨٩: يکي امروز سر زلف پريشان بگذار
شماره ٢٩٠: زلفت از باد دگر باشد و از شانه دگر
شماره ٢٩١: گر زمين جان برود، باد هوايي کم گير
شماره ٢٩٢: سر به کوي عشق غلتانيده گير
شماره ٢٩٣: اي رخت از مه جهان آراي تر
شماره ٢٩٤: با تو در سينه نفس را چه گذر
شماره ٢٩٥: در عشق باز خود را ديوانه کردم از سر
شماره ٢٩٦: جولان تو سنش بين، هر سو غبار ديگر
شماره ٢٩٧: اي باد صبحدم، خبر آشنا بيار
شماره ٢٩٨: اي دل، ازين خرابه وحشت کرانه گير
شماره ٢٩٩: اي شهسوار، دست به سوي عنان مبر
شماره ٣٠٠: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر
شماره ٣٠١: هر شب منم ز هجر پريشان و ديده تر
شماره ٣٠٢: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده جوتر
شماره ٣٠٣: رضاي من طلب امشب، طريق ناز مگير
شماره ٣٠٤: قمر بريد ز من مهر و من خراب قمر
شماره ٣٠٥: منم به خانه، تن اينجا و جان به جاي دگر
شماره ٣٠٦: رخ گل خوش است و از وي رخت، اي نگار، خوش تر
شماره ٣٠٧: سپيده دم که گهربار بر در گلزار
شماره ٣٠٨: آراست همه عرصه آفاق به زيور
شماره ٣٠٩: اي سرم را به خاک پات نياز
شماره ٣١٠: فزون شد عشق جانان روز تا روز
شماره ٣١١: ز من چو دل ربودي رفت جان نيز
شماره ٣١٢: گشادي چشم خواب آلود را باز
شماره ٣١٣: بر جان من شکسته دل باز
شماره ٣١٤: مبتلا شد چون دل مسکين به زلف يار باز
شماره ٣١٥: در فراقش رود خون از ديده مي بارم هنوز
شماره ٣١٦: مست من چون جرعه نوشي، باده اي بر من بريز
شماره ٣١٧: سويم آن نرگس بي خواب نبيند هرگز
شماره ٣١٨: رويت از خوي همه پر در خوشاب است امروز
شماره ٣١٩: دل ز تن بردي و در جاني هنوز
شماره ٣٢٠: تن پير گشت و آرزوي دل جوان هنوز
شماره ٣٢١: افتادگان راه توييم از سر نياز
شماره ٣٢٢: کجا بود من مدهوش را حضور نماز!
شماره ٣٢٣: خيال دوست به چشم من اندر آمد باز
شماره ٣٢٤: دميد صبح مبارک طلوع، ساقي، خيز
شماره ٣٢٥: نازنينان و چاربالش ناز
شماره ٣٢٦: شب زلف تو شد نشانه روز
شماره ٣٢٧: باد نوروز آمد و درهاي بستان کرده باز
شماره ٣٢٨: بوستان بشکفت و روي لاله خندان گشت باز
شماره ٣٢٩: يا مرا قرباني آن چشم شوخ و شنگ ساز
شماره ٣٣٠: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنوز
شماره ٣٣١: با پسته ميگون تو شکر چه کند کس؟
شماره ٣٣٢: کار دلم از دست شد، اي دلربا، فريادرس
شماره ٣٣٣: بيا که بزم طرب را چمن نهاد اساس
شماره ٣٣٤: خرابي من از آن چشم پر خماري پرس
شماره ٣٣٥: دل ببردي به جنگجويي و بس
شماره ٣٣٦: اي ز تو کارسازي همه کس
شماره ٣٣٧: تعالي الله، چه دولت داشتم دوش
شماره ٣٣٨: مرا کاري ست مشکل با دل خويش
شماره ٣٣٩: دل من برد، نتوان يافت بازش
شماره ٣٤٠: دل من چون شود دور از وثاقش
شماره ٣٤١: اگر چه پرسش من نيست رايش
شماره ٣٤٢: ماييم و شبي و يار در پيش
شماره ٣٤٣: دزدانه در آمد از درم دوش
شماره ٣٤٤: اي زده ناوکم به جان، يک دو سه چار و پنج و شش
شماره ٣٤٥: پيش چشم خود مگو، گر با تو گويم سوز خويش
شماره ٣٤٦: گر نه من ديوانه گشتم زين دل بدنام خويش
شماره ٣٤٧: سالها خون خورده ام از بخت بي سامان خويش
شماره ٣٤٨: اي جفا آموخته، از غمزه بدخوي خويش
شماره ٣٤٩: گر مرا با بخت کاري نيست، گو هرگز مباش
شماره ٣٥٠: مست و لايعقل گذشتم از در ميخانه دوش
شماره ٣٥١: دل که برد از ما اگر چه مبتلا مي داردش
شماره ٣٥٢: ما به جان درمانده و دل سوي ما مي خواندش
شماره ٣٥٣: مشک تر بر مه پراگندي و شب مي خوانيش
شماره ٣٥٤: دوش ما بوديم و جام باده و مهتاب خوش
شماره ٣٥٥: خوش رفيقي او که گه گه در نظر مي آيدش
شماره ٣٥٦: آيتي از رحمت آمد، گر چه سر تا پا تنش
شماره ٣٥٧: شد دل من خون ز داغ هجر او يارب کيش
شماره ٣٥٨: صبح دولت مي دمد از روي آن خورشيدوش
شماره ٣٥٩: نام سرچشمه حيوان چه بري با دهنش؟
شماره ٣٦٠: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
شماره ٣٦١: از خدنگ غمزه دلدوز خويش
شماره ٣٦٢: زلف تو هر موي و بادي در سرش
شماره ٣٦٣: آنکه از جان دوست تر مي دارمش
شماره ٣٦٤: اي لب چون شکرت چشمه نوش
شماره ٣٦٥: شاد باش، اي شب فرخنده دوش
شماره ٣٦٦: رغم آن دل که نگهدارندش
شماره ٣٦٧: خلق به هر کار و من برسر سوداي خويش
شماره ٣٦٨: مستي گرفت شيوه آن چشم پر خمارش
شماره ٣٦٩: خواهم که سير بينم روي چو ياسمينش
شماره ٣٧٠: ديدم چو آفتابي در سايه کلاهش
شماره ٣٧١: چندين شبم گذشت به کنج خراب خويش
شماره ٣٧٢: شبها من و دلي و غمي بهر جان خويش
شماره ٣٧٣: ابر خوش است و وقت خوش است و هواي خوش
شماره ٣٧٤: دل برد و زهره نيست که آن باز خواهمش
شماره ٣٧٥: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش
شماره ٣٧٦: فرشته مي ننويسد گناه دم به دمش
شماره ٣٧٧: گر، اي نسيم، ترا ره دهنده در حرمش
شماره ٣٧٨: ستمگري که دلم شاد نيست جز به غمش
شماره ٣٧٩: قبا و پيرهن او که مي رسد به تنش
شماره ٣٨٠: کرشمه هاي سر زلف در بنا گوشش
شماره ٣٨١: کسي که هست نظر بر جمال ميمونش
شماره ٣٨٢: نظر ز ديده بدزدم چو بنگرم رويش
شماره ٣٨٣: شد آن که پاي مرا بوسه مي زند او باش
شماره ٣٨٤: ترک من، سر مکش ز پرده خويش
شماره ٣٨٥: باغ بشکفت و سوري و سمنش
شماره ٣٨٦: رفت دل، نيست روشنم حالش
شماره ٣٨٧: لب نگر وان دهان خندانش
شماره ٣٨٨: سوار من از من عنان در مکش
شماره ٣٨٩: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش
شماره ٣٩٠: او مي رود و عاشق مسکين گرانش
شماره ٣٩١: به سنگي چون سگان از دور خرسندم ز دربانش
شماره ٣٩٢: خضر در کوي او ره گم کند زان شکل موزونش
شماره ٣٩٣: دل من دست بازي مي کند هر لحظه با مويش
شماره ٣٩٤: زلفت که باد از هر طرف گه گه پريشان داردش
شماره ٣٩٥: گه گه نظري باز مدار از من درويش
شماره ٣٩٦: نيايد گر چه هرگز از فرامش گشتگان يادش
شماره ٣٩٧: گرم روزي به دست افتد کمند زلف دلبندش
شماره ٣٩٨: هر کس نشسته شاد به کام و هواي خويش
شماره ٣٩٩: ديده را زان سبزه نو رسته نوروزي ببخش
شماره ٤٠٠: غم دل زان خورم کانجاست آن بالاي چون سيمش
شماره ٤٠١: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش
شماره ٤٠٢: چون سبزه بر دميد ز گلزار يار خط
شماره ٤٠٣: تا شد ز مطلع غيب خورشيد حسن طالع
شماره ٤٠٤: چو مهر مي کند از مشرق پياله طلوع
شماره ٤٠٥: گل ز بيم باد زير پرده مي دارد چراغ
شماره ٤٠٦: شاه حسني وز متاع نيکوان داري فراغ
شماره ٤٠٧: دي مي گذشت و سوي او دلها روان از هر طرف
شماره ٤٠٨: دي مست مي رفتي، بتا، رو کرده از ما يک طرف
شماره ٤٠٩: اي ز سوداي تو در دل رونق بازار عشق
شماره ٤١٠: رسيد دوش ندايي ازين بلند رواق
شماره ٤١١: دو چشمت آفت دلهاست هر يک
شماره ٤١٢: اي باد، لطفي کن برو در کوي جانان ساکنک
شماره ٤١٣: بوستان جلوه در گرفت اينک
شماره ٤١٤: ترک سفيد روي و سيه چشم و لاله رنگ
شماره ٤١٥: دل رفت ز تن بيرون دلدار همان در دل
شماره ٤١٦: خهي در هر نظر چون خويش مقبول
شماره ٤١٧: مرا بهرت خصومتهاست با دل
شماره ٤١٨: نگارا، صحبت از اغيار بگسل
شماره ٤١٩: زهي زلفت شکسته نرخ سنبل
شماره ٤٢٠: مسلمانان برفت از دست من دل
شماره ٤٢١: خيز که جلوه مي کند چهره دلگشاي گل
شماره ٤٢٢: ترک من رفتم ز کويت گر ز من گشتي ملول
شماره ٤٢٣: مي رود يار و مرا آزار مي ماند به دل
شماره ٤٢٤: من مسکين چه کنم، پيش که گويم غم دل؟
شماره ٤٢٥: رسته بودم مه من چندگه از زاري دل
شماره ٤٢٦: اي فرق تا به پاي همه آرزوي دل
شماره ٤٢٧: من نخواهم برد جان از دست دل
شماره ٤٢٨: مده پندم که من در سينه سودايي دگر دارم
شماره ٤٢٩: همي خواهم ترا بينم، نظر سويي که من دارم
شماره ٤٣٠: من اين آه جگر سوز از دل پيمان شکن دارم
شماره ٤٣١: برون آ اندکي، جانا که بسيار آرزو دارم
شماره ٤٣٢: به ياد ديدن روي تو گلزار آرزو دارم
شماره ٤٣٣: من آن خاکم که در راه وفا رو بر زمين دارم
شماره ٤٣٤: نترسم از بلا چون ديده بر رخساره اي دارم
شماره ٤٣٥: شبي، آسايشم نبود، عجب بيداريي دارم
شماره ٤٣٦: به چشم تر دمي کاندر دل بريانش مي دارم
شماره ٤٣٧: من و شبها و ياد آن سرکويي که من دانم
شماره ٤٣٨: تويي در پيش من يا خود مه و پروين نمي دانم
شماره ٤٣٩: چو خواهم با تو حال خود بگويم، جا نمي يابم
شماره ٤٤٠: هميشه در فراقت با دل افگار مي گريم
شماره ٤٤١: خراش سينه خود با يکي خونخوار مي گويم
شماره ٤٤٢: بگويم حال خويشت، ليک از آزار مي ترسم
شماره ٤٤٣: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بربندم
شماره ٤٤٤: تو سر مستي و من عاشق، بيا تا با تو در غلتم
شماره ٤٤٥: نيارم تاب ديدن، دير ديرت بهر آن بينم
شماره ٤٤٦: چمن چون بوي تو آرد، به بويت در چمن ميرم
شماره ٤٤٧: سواره آمدي و صيد خود کردي دل و تن هم
شماره ٤٤٨: ندانم کيست اندر دل که در جان مي خلد بازم
شماره ٤٤٩: ز هجران روز من شب گشت و کي بودي چنين روزم
شماره ٤٥٠: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که من چونم؟
شماره ٤٥١: بدو بودم شبي، افسانه آن شب بگوييدم
شماره ٤٥٢: نگارا، عزم آن دارم که جان در پايت افشانم
شماره ٤٥٣: چو دادي مژده اين نعمتم کت روي بنمايم
شماره ٤٥٤: سرو مني و از دل بستان خودت خوانم
شماره ٤٥٥: سوداي سر زلفت کاندر دل و جان دارم
شماره ٤٥٦: اي گل، صفت حسنت بر وجه حسن گويم
شماره ٤٥٧: در ديده چه کار آيد؟ اين اشک چو بارانم
شماره ٤٥٨: نبض دل شوريده رنجور گرفتيم
شماره ٤٥٩: ما ترک رضاي دل خودکام گرفتيم
شماره ٤٦٠: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دانيم؟
شماره ٤٦١: ما از هوس روي بتان باز نياييم
شماره ٤٦٢: جان زحمت خود برد و به جانان نرسيديم
شماره ٤٦٣: عمري شد و ما عاشق و ديوانه بمانديم
شماره ٤٦٤: صافي مده، اي دوست که ما درد کشانيم
شماره ٤٦٥: اي از نظرم رفته، نظر سوي که دارم؟
شماره ٤٦٦: عاشق شدم و محرم اين کار ندارم
شماره ٤٦٧: گمراه شدم، ره سوي جانان ز که پرسم؟
شماره ٤٦٨: يارب، غم آن سرو خرامان به که گويم؟
شماره ٤٦٩: هر دم غم خود با دل افگار بگويم
شماره ٤٧٠: زين پاي ادب نيست که در کوي تو آيم
شماره ٤٧١: بيا ساقي که ما در مي فتاديم
شماره ٤٧٢: به رخ خاک درت رفتيم و رفتيم
شماره ٤٧٣: همي دزدي ز من اندام چون سيم
شماره ٤٧٤: سفر کردند ياران جان ما هم
شماره ٤٧٥: ببستي چشم من ز افسون زبان هم
شماره ٤٧٦: بتي هر روز بر دل مير سازم
شماره ٤٧٧: خيالت بر دل خود شاه سازم
شماره ٤٧٨: ز هر موي تو دل در بند دارم
شماره ٤٧٩: مرا دل ده که من سنگي ندارم
شماره ٤٨٠: غمت با اين و با آن گفتم، نگفتم
شماره ٤٨١: شبي در کوي آن مه روي رفتم
شماره ٤٨٢: به دست باد، کان سو جان فرستم
شماره ٤٨٣: پري رويي که من حيران اويم
شماره ٤٨٤: دل بي عشق را من دل نگويم
شماره ٤٨٥: ز عشقت بيقرارم، با که گويم؟
شماره ٤٨٦: نهاني چند سوي يار بينم
شماره ٤٨٧: منت هر شب که گرد کوي گردم
شماره ٤٨٨: ز تو صد فتنه بر جان پيش ديدم
شماره ٤٨٩: لبالب کن قدح ساقي که مستم
شماره ٤٩٠: بيا، جانا، که جانت را بميرم
شماره ٤٩١: نمي داند مه نامهربانم
شماره ٤٩٢: امشب سوي دوست راه گيريم
شماره ٤٩٣: ما دلشدگان بيقراريم
شماره ٤٩٤: از دست غمت به ناله ماييم
شماره ٤٩٥: ما عاشق روي نيکوانيم
شماره ٤٩٦: آن مرغ که بود زيرکش نام
شماره ٤٩٧: نه دست رسي به يار دارم
شماره ٤٩٨: من کشته روي يار خويشم
شماره ٤٩٩: اي روي تو عمر جاودانم
شماره ٥٠٠: من عاشق آن رخ چو ماهم
شماره ٥٠١: اي گريه، ترا چه شکر گويم؟
شماره ٥٠٢: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش مي آيدم
شماره ٥٠٣: يارب، چه باشد گه گهي جانان در آغوش آيدم
شماره ٥٠٤: مستم که امشب گوييا ميهاي پنهان خورده ام
شماره ٥٠٥: امشب ميان نوخطان سرمست و غلتان بوده ام
شماره ٥٠٦: اينک به کوي يار خود من بهر مردن مي روم
شماره ٥٠٧: از غمزه ناوک زن شدي، آماج گاهت دل کنم
شماره ٥٠٨: بسيار خواهم از نظر تا روي او يکسو کنم
شماره ٥٠٩: هر دم بنتوانم که آن رخسار زيبا بنگرم
شماره ٥١٠: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان کي رسم؟
شماره ٥١١: خواهم دل خون گشته را از دست تو در خون کشم
شماره ٥١٢: يک شب اگر من دور از آن گيسوي در هم اوفتم
شماره ٥١٣: باز آمد آن وقتي که من از گريه در خون اوفتم
شماره ٥١٤: ديدم بلاي ناگهان عاشق شدم، ديوانه هم
شماره ٥١٥: هر سحري به کوي تو شعله واي خود کشم
شماره ٥١٦: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جفا کشم
شماره ٥١٧: آن نه منم که از جفا دست ز يار در کشم
شماره ٥١٨: ملکت عشق ملک شد از کرم الهيم
شماره ٥١٩: گر گلي ندهي ز باغ خود به خاري هم خوشيم
شماره ٥٢٠: اي خوش آن روزي که ما با يار خود خوش بوده ايم
شماره ٥٢١: ما گرفتار غم و از خويشتن وامانده ايم
شماره ٥٢٢: باده در ره، ساقيا، تا جاي در جانش کنيم
شماره ٥٢٣: اي سفر کرده ز چشم و در دل و جاني مقيم
شماره ٥٢٤: گر گذر افتد ترا در کوي جانان، اي نسيم
شماره ٥٢٥: هر شبي چون ياد آن رخسار گلناري کنم
شماره ٥٢٦: بخت گويم نيست تا پيش تو سربازي کنم
شماره ٥٢٧: بخت اگر ياري دهد چون جان در آغوشش کنم
شماره ٥٢٨: منزل عشقت که من پوشيده در جان مي کنم
شماره ٥٢٩: سايه وارم هر شب از سوداي زلفت، چون کنم؟
شماره ٥٣٠: عزم آن دارم که از دل نقد جان بيرون کنم
شماره ٥٣١: يک سخن گر زان لب شکرفشان بيرون کشم
شماره ٥٣٢: ني مجال آن که او را از دل خود برکشم
شماره ٥٣٣: اي خوش آن شبها که من در ديده خوابي داشتم
شماره ٥٣٤: خرم آن روزي که من با دوست کاري داشتم
شماره ٥٣٥: ياد باد آن کز لبش هر لحظه جامي داشتم
شماره ٥٣٦: دوش من روي چو ماه آشنايي ديده ام
شماره ٥٣٧: من که دور از دوستان وز يار دور افتاده ام
شماره ٥٣٨: اين منم، يارب که با دلدار هم زانو شدم
شماره ٥٣٩: باز وقت آمد که من سر در پريشاني نهم
شماره ٥٤٠: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم
شماره ٥٤١: شب من سيه شد از غم، مه من کجات جويم؟
شماره ٥٤٢: ز تو نعمت است و راحت لب شکرين و رو هم
شماره ٥٤٣: نفسي برون ندادم که حديث دل نگفتم
شماره ٥٤٤: وقت آنست که ما رو به خرابان نهيم
شماره ٥٤٥: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه کنيم
شماره ٥٤٦: ما به کوي تو سگانيم و به راه تو خسيم
شماره ٥٤٧: فرخ آن روز که ديده بر رخت باز کنم
شماره ٥٤٨: اي خوش آن دم که سخنهاي تو در گوش کنم
شماره ٥٤٩: پيش روي تو حديث مه و جوزا نکنم
شماره ٥٥٠: من اگر بر در تو هر شبي افغان نکنم
شماره ٥٥١: بي تو جان رفت و به تن باز نيايد، چه کنم؟
شماره ٥٥٢: التفاتي به من آن ماه ندارد، چه کنم؟
شماره ٥٥٣: هر شب از دست غمت ديده و دل خون شودم
شماره ٥٥٤: سوي من بين که ز هجرت به گداز آمده ام
شماره ٥٥٥: بي تو اميد ندارم که زماني بزيم
شماره ٥٥٦: بخت برگشت ز من تا تو برفتي ز برم
شماره ٥٥٧: من و گنج غم و در سينه همان سيم تنم
شماره ٥٥٨: خرم آن روز که من آن رخ زيبا بينم
شماره ٥٥٩: يارب، آن روز بيابم که جمالت بينم
شماره ٥٦٠: حال خود باز بر آيين دگر مي بينم
شماره ٥٦١: مي گذشتي و به سويت نگران مي ديدم
شماره ٥٦٢: مدتي شد که نظر بر رخ ياري دارم
شماره ٥٦٣: گر چه از عقل و ديده و جان برخيزم
شماره ٥٦٤: کس بدين روز مبادا که من بد روزم
شماره ٥٦٥: دل آواره به جايي ست که من مي دانم
شماره ٥٦٦: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم
شماره ٥٦٧: سبزه ها نو مي دمد بيرون رويم
شماره ٥٦٨: اي به چشم تو خمار و خواب هم
شماره ٥٦٩: اي رخت چون ماه و از مه بيش هم
شماره ٥٧٠: در فراقت زندگاني چون کنم؟
شماره ٥٧١: باز با درد جدايي چون کنم؟
شماره ٥٧٢: بر جمالت مبتلايم، چون کنم؟
شماره ٥٧٣: ميزني تو غمزه، من جان مي کنم
شماره ٥٧٤: راز دل پوشيده با جانان برم
شماره ٥٧٥: دوش رخ بر آستانش سوده ام
شماره ٥٧٦: هر شبي با گريه هاي خود خوشم
شماره ٥٧٧: توبه ديرينه را مي بشکنم
شماره ٥٧٨: دلبرا، در جان نشين، في العين هم
شماره ٥٧٩: از دو زلف تو شکن وام کنم
شماره ٥٨٠: خم آن طره دلبند کشم
شماره ٥٨١: گر سخن زان قد رعنا گويم
شماره ٥٨٢: روي تو ماه سما مي گوييم
شماره ٥٨٣: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خواهم
شماره ٥٨٤: ابر بهار باران، وين چشم خونفشان هم
شماره ٥٨٥: از دل پيام دارم، بر دوست چون رسانم
شماره ٥٨٦: جانا، بر آستانت روزي که جا بگيرم
شماره ٥٨٧: از دست دل بر آنم کز جان خود بشورم
شماره ٥٨٨: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گريزم
شماره ٥٨٩: کاري چو برنيايد از آه صبح خيزم
شماره ٥٩٠: رفتيم ما و دل به يکي سو گذاشتيم
شماره ٥٩١: هر دم گذر به کوي و سرايي که ما کنيم
شماره ٥٩٢: هر شب به کوي وصل تو دزديده ره کنيم
شماره ٥٩٣: ما عافيت نثار ره درد کرده ايم
شماره ٥٩٤: رحمي که بر در تو غريب اوفتاده ام
شماره ٥٩٥: تا دامن از بساط جهان در کشيده ايم
شماره ٥٩٦: خيز، اي به دل نشسته که بيدل نشسته ايم
شماره ٥٩٧: بخرام تا به زير قدم پي سپر شويم
شماره ٥٩٨: مي خواستم که روزه گشايم نماز شام
شماره ٥٩٩: از طره تو جز ره سودا نيافتم
شماره ٦٠٠: عمرم گذشت و روي تو ديدن نيافتم
شماره ٦٠١: هرگز ز دور چرخ وفايي نيافتم
شماره ٦٠٢: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام
شماره ٦٠٣: اول به سينه بهر غمت جاي کرده ام
شماره ٦٠٤: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم
شماره ٦٠٥: تلخاب حسرت است هر آبي که من خورم
شماره ٦٠٦: امشب من آن نيم که فغان را فرو برم
شماره ٦٠٧: هر شب به دل تصور نازش فرو برم
شماره ٦٠٨: فرياد از اين جفا که من از يار مي کشم
شماره ٦٠٩: چون ناله بهر ديدنت از ناز برکشم
شماره ٦١٠: ني پاي آن که از سر کويت سفر کنم
شماره ٦١١: هر روز ديده بر ره ياد صبا نهم
شماره ٦١٢: با تو چه روز بود که من آشنا شدم؟
شماره ٦١٣: اي ديده، پاي شو که بر يار مي روم
شماره ٦١٤: دل داده ام به دلبر و جاني خريده ام
شماره ٦١٥: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم
شماره ٦١٦: رو زردي از من است ز چشم سيه گرم
شماره ٦١٧: اگر نه روي تو ببينم، به ماهتاب نبينم
شماره ٦١٨: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندارم
شماره ٦١٩: برفت عمر و به سوي خداي روي نکردم
شماره ٦٢٠: خراب کرد به يک بار خواب نرگس مستم
شماره ٦٢١: گذشت عمر و دمي در رخ تو سير نديدم
شماره ٦٢٢: اگر ز من بروي، تاب دوري تو ندارم
شماره ٦٢٣: کجايي، اي به فداي تو گشته جان و جهانم
شماره ٦٢٤: دلم ز دست تو خون شد، ندانم اين به که گويم؟
شماره ٦٢٥: بيار، ساقي، درياي بيکرانه به سويم
شماره ٦٢٦: نهفته خورد مي آن شوخ و منکر است به رويم
شماره ٦٢٧: غمم بکشت که از يار مانده ام، چه کنم؟
شماره ٦٢٨: برونم از دل پر خون نمي شوي، چه کنم؟
شماره ٦٢٩: گذشت يار و نسازم به خوي او، چه کنم؟
شماره ٦٣٠: برابر لب او انگبين چگونه کنم؟
شماره ٦٣١: گر آشکار حديث نهان خويش کنم
شماره ٦٣٢: نه بخت آن که به سوي تو جان خويش کنم
شماره ٦٣٣: نه يار وعده بوس و کنار مي کندم
شماره ٦٣٤: من آن نيم که به عمر از وفاي خود بروم
شماره ٦٣٥: ببين که باز به دست تو اوفتاد دلم
شماره ٦٣٦: شکست پشت من از بار غم، چه چاره کنم؟
شماره ٦٣٧: گذشت باز بدين سوي ترک کج کلهم
شماره ٦٣٨: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا يابم؟
شماره ٦٣٩: کجات جويم و گر جويمت، کجا يابم؟
شماره ٦٤٠: کدام سوي روم کز فراق امان يابم؟
شماره ٦٤١: به جان رسيدم و از دل خبر نمي يابم
شماره ٦٤٢: من آنچه دوش بدين جان مبتلا گفتم
شماره ٦٤٣: نبودي آن که منت دلنواز مي گفتم
شماره ٦٤٤: بيا که بهر تو جان در بلا گرو کردم
شماره ٦٤٥: توانم از همه خوبان نظر بگردانم
شماره ٦٤٦: خراب گشتم و با خويش بس نمي آيم
شماره ٦٤٧: منم که بي به تو صد گونه داغ مي سوزم
شماره ٦٤٨: همه شب از تو به ديوار خانه غم گويم
شماره ٦٤٩: رخي که بر کف پاي تو سيم تن مالم
شماره ٦٥٠: اگر چه از تو دل خسته و غمين دارم
شماره ٦٥١: نه يک دل، ار چه هزار است، آن او دانم
شماره ٦٥٢: نيامده ست به چشم آدمي بدين سانم
شماره ٦٥٣: چنين که غمزه خوبان نشست در کينم
شماره ٦٥٤: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم
شماره ٦٥٥: به ديده اي که ترا ديده ام نمي يارم
شماره ٦٥٦: به ديدنت که من خو گرفته مي آيم
شماره ٦٥٧: ما که در راه غم قدم زده ايم
شماره ٦٥٨: ما در اين شهر پاي بند توايم
شماره ٦٥٩: غم کشي چند يار خويش کنم
شماره ٦٦٠: خيز تا باده در پياله کنيم
شماره ٦٦١: هر شب از شوق جامه پاره کنم
شماره ٦٦٢: چون شکر زان دو لعل تر بکنم
شماره ٦٦٣: جان من از غمت چنان شده ام
شماره ٦٦٤: گر در وصل را گشاد دهيم
شماره ٦٦٥: تيغ برکش که تا ز سر برهيم
شماره ٦٦٦: گل دل تازه گردد از دم خم
شماره ٦٦٧: اين تويي تا به خواب مي بينم
شماره ٦٦٨: رويت، اي نازنين، که مي بينم
شماره ٦٦٩: دوش مي رفت و آه مي کردم
شماره ٦٧٠: دل به زلفت سپردم و رفتم
شماره ٦٧١: دل ز مهر تو در که پيوندم؟
شماره ٦٧٢: من اگر دوستت همي دارم
شماره ٦٧٣: اي وجود تو ديده جانم
شماره ٦٧٤: سحرگه که بيدار گرديده بودم
شماره ٦٧٥: من از دست دل دوش ديوانه بودم
شماره ٦٧٦: من آن ترک طناز را مي شناسم
شماره ٦٧٧: ز عشقت من خسته جان مي خراشم
شماره ٦٧٨: گذشت آن که من صبر و دين داشتم
شماره ٦٧٩: چو نام تو در نامه اي ديده ام
شماره ٦٨٠: بيا تا بي گل و صهبا نباشيم
شماره ٦٨١: بحل کن آن همه خونها که در غمت خوردم
شماره ٦٨٢: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم
شماره ٦٨٣: گر رسم روزي به تو نوآشنايي ها کنم
شماره ٦٨٤: چون ز تو مي نتوانم که شکيبا باشم
شماره ٦٨٥: ز عشقت خواستم از جان و يک دم با تو ننشستم
شماره ٦٨٦: عاشق شدم، با يار بدعهد وغا کردم
شماره ٦٨٧: زين پس سر آن نيست که من زهد فروشم
شماره ٦٨٨: گر من به کمند تو گرفتار نباشم
شماره ٦٨٩: چون دولت آن نيست که پهلوي تو باشم
شماره ٦٩٠: عشقت نصيب من همه غم داد، درد هم
شماره ٦٩١: ماهي رود و من همه شب خواب ندانم
شماره ٦٩٢: درياب که من طاقت هجر تو ندارم
شماره ٦٩٣: ابر مي بارد و من بار سفر مي بندم
شماره ٦٩٤: مرا بين کاندرين حالت سر و سامان نمي خواهم
شماره ٦٩٥: باز اين دل من رو به که آورد، ندانم؟
شماره ٦٩٦: وقتي ازين پيش تر خوشدليي داشتيم
شماره ٦٩٧: بس به مويت اسير شد جانم
شماره ٦٩٨: از پس عمر شبي هم نفس يار شدم
شماره ٦٩٩: از آن لب مي وزد بويي و بوي خون ناب است اين
شماره ٧٠٠: غبار مشک مي خيزد، ندانم تا چه باد است اين؟
شماره ٧٠١: همي رفتي و مي گفتند اندر حسن فردست اين
شماره ٧٠٢: شب ست اين وه چه بي پايان و يا خود زلف يارست اين
شماره ٧٠٣: درآ، اي شاخ گل، خندان و مجلس را گلستان کن
شماره ٧٠٤: بهار آمد، ولي سرو گلستان چون توان کردن
شماره ٧٠٥: زهي رسم بناگوشت گل اندر سبزه پروردن
شماره ٧٠٦: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گوي سرگردان
شماره ٧٠٧: شبي با ما خيال خويشتن را ميهمان گردان
شماره ٧٠٨: وصيت مي کنم، گر بشنود ابرو کمان من
شماره ٧٠٩: ندارم روزي از رويت به جز حيرت گه ديدن
شماره ٧١٠: مخند از درد من، جانا، نه بر بازي ست آه من
شماره ٧١١: با چون تو مهي يک شب گر خواب توان کردن
شماره ٧١٢: گيسوي ترا نسبت با شب نتوان کردن
شماره ٧١٣: يوسف چو رخت ماهي در خواب نديده ست اين
شماره ٧١٤: مبارک باد، ماه روزه داران!
شماره ٧١٥: خمار و خواب و چشم کافرش بين
شماره ٧١٦: برآمد ماه عيد از اوج گردون
شماره ٧١٧: شبي بخرام و مه را کار بشکن
شماره ٧١٨: خوش آمد با توام ديدار کردن
شماره ٧١٩: بر آن رويي که نتوان مي گرفتن
شماره ٧٢٠: نه بي يادت برآيد يک دم از من
شماره ٧٢١: روزي که به عالم است شب دان
شماره ٧٢٢: از همچو تويي بريد نتوان
شماره ٧٢٣: اي مير همه شکر فروشان
شماره ٧٢٤: زين خوش پسران و شکل ايشان
شماره ٧٢٥: اي آرزوي اميدواران
شماره ٧٢٦: سر مست رود چو در گلستان
شماره ٧٢٧: تا از بر تو جدا شدم من
شماره ٧٢٨: جانا، گذري به بوستان کن
شماره ٧٢٩: يک دم فراموشم نه اي، گر چه نياري ياد من
شماره ٧٣٠: سوداي خوبان کم نشد، زين جان غم فرسود من
شماره ٧٣١: ماهي گذشت و شب نخفت اين ديده بيدار من
شماره ٧٣٢: ماه هلال ابروي من عقل مرا شيدا مکن
شماره ٧٣٣: مانا که بگشايد دلم، بندي ز گيسو باز کن
شماره ٧٣٤: هر مجلسي و ساقيي، من در خمار خويشتن
شماره ٧٣٥: خوني ز چشمم مي رود، در انتظار کيست اين؟
شماره ٧٣٦: آمد بهار، اي يار من، بشکفت گلها در چمن
شماره ٧٣٧: بالاي تست اين پيش من يا سرو بستا نيست اين
شماره ٧٣٨: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم بيش از اين
شماره ٧٣٩: خواهي دلا، فردوس جان، رخسار جانان را ببين
شماره ٧٤٠: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خواب من
شماره ٧٤١: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار من
شماره ٧٤٢: گر چه ز خوي نازکت سوخته گشت جان من
شماره ٧٤٣: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم چنين
شماره ٧٤٤: رفتي و شد بي تو جانم زار، باز آي و ببين
شماره ٧٤٥: آخر، اي خود بين من، روزي به غمخواري ببين
شماره ٧٤٦: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببين
شماره ٧٤٧: صبح دولت مي دمد يا خود رخ جانانست اين
شماره ٧٤٨: اي به کويت هر سحرگه جاي تنها ماندگان
شماره ٧٤٩: باش تا مشکت ز برگ ياسمين آيد برون
شماره ٧٥٠: دوش سرمست آن نگار نازنين آمد برون
شماره ٧٥١: نام گل بردن به پيشت بر زبان آيد گران
شماره ٧٥٢: عافيت را در همه عالم نمي يابم نشان
شماره ٧٥٣: آن که فصل گل همي گويند، اينک آمد آن
شماره ٧٥٤: جان من از بيدلان، آخر گهي يادي بکن
شماره ٧٥٥: چشم را در ملک خوبي شحنه بيداد کن
شماره ٧٥٦: عاشقان را گه گهي از رخ نوايي تازه کن
شماره ٧٥٧: ترک من بر عزم رفتن تير در ترکش مکن
شماره ٧٥٨: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مکن
شماره ٧٥٩: بي وفا يارا، چنين هم بي وفاداري مکن
شماره ٧٦٠: تا کي، اي مه روي، کين انگيختن؟
شماره ٧٦١: خويش را در کوي بي خويشي فگن
شماره ٧٦٢: عمر برفت و نرفت عشق ز سوداي من
شماره ٧٦٣: اي دل، از آنها که رفت، گر بتواني مکن
شماره ٧٦٤: از شب گيسوي تست روشني روز من
شماره ٧٦٥: اي دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن
شماره ٧٦٦: يک ره ز در برون آ، قصد هزار جان کن
شماره ٧٦٧: تا چند کوشي آخر در خون بيگناهان
شماره ٧٦٨: اي دور مانده از نظر دورماندگان
شماره ٧٦٩: اي تيغ بر کشيده چو مردم کشندگان
شماره ٧٧٠: اي بي خبر، ز ديده بي خواب عاشقان
شماره ٧٧١: اي باد، بوي يار بدين مبتلا رسان
شماره ٧٧٢: برداشتن نظر ز نگاري نمي توان
شماره ٧٧٣: بنشست عشق يار به جانم چنان درون
شماره ٧٧٤: دل مي بري و در خم مو مي کني، مکن
شماره ٧٧٥: اي ديده، بيش در رخ جانان نظر مکن
شماره ٧٧٦: عزم برون چو مست خماري شوي، مکن
شماره ٧٧٧: اي دل، ز وعده کج آن شوخ ياد کن
شماره ٧٧٨: اي دل، علم به ملک قناعت بلند کن
شماره ٧٧٩: جانا، شبي به کوي غريبان مقام کن
شماره ٧٨٠: امروز باز شکل دگرگشت يار من
شماره ٧٨١: باز آمد آن که سوخته اوست جان من
شماره ٧٨٢: اي بوده در قفاي تو دايم دعاي من
شماره ٧٨٣: کم زان که جان به کوي تو دانيم سوختن
شماره ٧٨٤: خوش است ميکده، ساقي، به روي همنفسان
شماره ٧٨٥: رو، اي صبا و سلامم به دلنواز رسان
شماره ٧٨٦: نظر چگونه توان در همه جهان کردن؟
شماره ٧٨٧: صواب نيست به تو فکر حور عين کردن
شماره ٧٨٨: ميسر ار شود از چون تو نخل برخوردن
شماره ٧٨٩: چنين که بي تو زمان نمي توان بودن
شماره ٧٩٠: اگر بخواهمش آن روي دلستان ديدن
شماره ٧٩١: ز زلف تو کمر فتنه بر ميان بستن
شماره ٧٩٢: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من است آن
شماره ٧٩٣: بيار ساقي و جام شراب در گردان
شماره ٧٩٤: دريغ صحبت ديرينه وفاداران
شماره ٧٩٥: آخر نگاهي بر حال ما کن
شماره ٧٩٦: سبزه همان و گل و صحرا همان
شماره ٧٩٧: روي ترش کرده به ياران مبين
شماره ٧٩٨: اي سمن نامه وفا بستان
شماره ٧٩٩: عالم از جام لب خراب مکن
شماره ٨٠٠: گواه جبين است بر درد من
شماره ٨٠١: دل شکيبا نمي توان کردن
شماره ٨٠٢: من خسته را ز آن خود کن، ببين
شماره ٨٠٣: چه کنم کز دل من آن صنم آيد بيرون
شماره ٨٠٤: اي شکل و بالايت بلا، از بهر جان مردمان
شماره ٨٠٥: چه بلاست از دو چشمت نظر نياز کردن
شماره ٨٠٦: گر ز شوخي نيستت پرواي من
شماره ٨٠٧: يار بي فرمان و دل هم همچنان
شماره ٨٠٨: همي ريزي به بازي خون ياران
درباره نوسخن