همي دزدي ز من اندام چون سيم
کدامين سيم دزدت کرد تعليم
ز بهر سيم پيشاني گره چيست؟
گره تا چند بتوان بست بر سيم
بتان آزري بشکن ازان روي
کز آتش سبزه بر زد چون براهيم
مرا حرف نخستين است از جان
سر زلفت که شد چون حلقه جيم
خوش است آن خال نزديک دهانت
اگر چه نيست حاجت نقطه بر ميم
چه بيم اندر دلي چون شرم در چشم
نه شرم از چشم داري نه ز دل بيم
منم در کاغذين پيراهن از تو
چو نقش ماه نو بر روي تقويم
چوتر کرديم پيشت ديده و دل
ازين پس ما و جان خشک و تسليم
گر آيي سوي خسرو نيم روزي
دو روزه عمر باز آيد به دو نيم