گل رسيد و هر کسي سوي گلستان مي رود
در چمنها هر طرف سروي خرامان مي رود
شد جهان زنده به بوي گل، ولي من چون زيم
کز گلم بوي کسي مي آيد و جان مي رود
عاشقان گريان و مست ما که نوشش باد مي
مي به کف سوي چمن در عين باران مي رود
کوري آن ديده محروم باز آن نازنين
بر بساط نرگس تر مست و غلتان مي رود
گر چمن خواهي و فردوس، اينک اينک کوي دوست
خلق آواره کجا در باغ و بستان مي رود؟
وقت او خوش کش گل وصلي شکفت از روي دوست
سوي ما باري هميشه باد هجران مي رود
اي که سامان جويي از من، کي بود ثابت قدم؟
مست بيچاره که پاي او پريشان مي رود
آنکه در پايش نزد خاري، کجا داند که چيست؟
درد او کش در ته هر موي پيکان مي رود
خسروا، بر خاک آساني تپيدن دور نيست
هست دشوار آنکه او از دل نه آسان مي رود