دوش مي رفت و آه مي کردم
در پي او نگاه مي کردم
هر دم از خون ديده در پي او
قاصدي رو به راه مي کردم
شب همه شب ز دود سينه خويش
سرمه در چشم ماه مي کردم
ناوک غمزه در دلم مي زد
من دلخسته آه مي کردم
خون دل تا به روز مي خوردم
ناله تا صبحگاه مي کردم
گريه مي کردم و به حالت خويش
خنده هم گاه گاه مي کردم
آفتابي به صبح باز آمد
کانتظارش نگاه مي کردم
يافتم عاقبت مهي کاو را
طلبش سال و ماه مي کردم
آه اگر باز پس نمي آيد
عالمي را سياه مي کردم
گر چه تقصير ما ز حد بگذشت
کرمش عذر خواه مي کردم
بعد از اين وقت توبه شد، خسرو
پيش از اين گر گناه مي کردم