کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد؟
بناي خانه عمر استوار خواهم کرد
کدام روز من بيقرار بي سامان
به زير پاي تو آخر قرار خواهم کرد
به آب ديده، نگارا، کفت نخواهم شست
به خون دل کف پايت نگار خواهم کرد
کنون نماند سر انتظار و مي ترسم
که ديده در سر اين انتظار خواهم کرد
دلم که تخته شد از دست غم چو آيينه
نگاه دار که ناگه فگار خواهم کرد
مرا دو ديده يکي شد ميان خون، تا کي
دو چشم با چو تو شوخي چهار خواهم کرد
مرا مگوي که در کار عشق کن جان را
اگر من اين نکنم، خود چه کار خواهم کرد؟
حديث عشق تو بسيار داشتم پنهان
ز حد گذشت، کنون آشکار خواهم کرد