خوش بود باده گلرنگ در ايام بهار
خاصه در سايه گلهاي تر اندام بهار
عاشق زار بهار است نهاني سوسن
ليک از شرم نيارد به زبان نام بهار
بر چمن بود بسي وام بهار از زر و سيم
غنچه بگشاد گره تا بدهد وام بهار
بعد ازين بيني در سايه هر سرو بلند
مجلسي کرده جوانان مي آشام بهار
هوشيار اوست به نزد همه اهل معني
که به مستي گذراند سحر و شام بهار
به غنيمت شمر، اي دوست، اگر يافته اي
روي زيبا و مي روشن و ايام بهار
از پي خوردن مي با سخنان خسرو
باد مي آرد ازان روي تو پيغام بهار