اين تويي تا به خواب مي بينم
يا به شب آفتاب مي بينم
در دل خويشتن خيال لبت
نمکي بر کباب مي بينم
يک شب از خويشتن مکن دورم
که ز هجران عذاب مي بينم
راز دل چون نهان کنم از اشک
همه بر روي آب مي بينم
با که گويم غم تو، کز غم تو
همه عالم خراب مي بينم
مگر امروز کز پس عمري
نرگست را به خواب مي بينم
جان خسرو، مرو، شتاب مکن
عمر خود در شتاب مي بينم