دل از رخ تو به گل هاي تازه رو نرود
که آرزوي عزيزان به رنگ و بو نرود
کسي که ياد لبت هر دمش گلوگير است
نه مي که چشمه حيوانش در گلو نرود
خطي کشيده به افسون به گرد روي تو حسن
که هر دلي که درو شد به هيچ سو نرود
به زير پاي توام آرزوست خاک شدن
اگر چه خاک شوم، نيزم آرزو نرود
لطافتي نه چنين دارد آب ديده من
وگرنه سرو من اندر کنار جو نرود
ز سينه جان به همه حال چون بخواهد رفت
دريغ باشد، اگر زير پاي او نرود
ازان پري نبرم جان خسروا، ز لبم
دعاي دولت شاه فرشته خو نرود