ترک سفيد روي و سيه چشم و لاله رنگ
مثلث نزاد مادر ايام شوخ و شنگ
زلف تو بر رخ تو هر آنکس که ديد گفت
بگرفت ملک چين و حبش پادشاه زنگ
با تير چشم جادو و ابروي چون کمان
داري قدي کشيده تر از قامت خدنگ
آهو صفت شکار دل عاشقان کند
آن شيرگير آهوي چشم تو چون پلنگ
در سنگ سيم باشد و اين طرفه تر که تو
داري درون سينه سيمين دلي چو سنگ
آب حياتم از لب و دندان روان شود
گر بوسه اي به بنده دهي زان دهان تنگ
بر نظم خسرو از سر مستي سخن مگير
کو هست در هواي تو فارغ ز نام و ننگ