نظر ز روي تو خورشيد بر نمي گيرد
فلک به پيش تو نام قمر نمي گيرد
به زير پات چو گل مي کند درم ريزي
بنفشه مي چند و سرو برنمي گيرد
کسي که بر لب و خال تو مي نهد انگشت
کدام نکته که او بر شکر نمي گيرد
چنين که از لب تو مي چکد شکر، عجب است
که آن دو لعل تو بر يکدگر نمي گيرد
صدف چو غره بدين شد که من دهان توام
چرا دهان قدري تنگ تر نمي گيرد
به آه خسرو بيدل حواله بايد کرد
به عالم آتش عشق تو در نمي گيرد