هر که دل با غم تو يار کند
تيغ را بر سر اختيار کند
هر کسي را محل کجا که قدم
در ره عشق استوار کند
چون تو برقع برافگني، ايام
صحن آفاق پر نگار کند
ور به جولان در آري اشهب حسن
چشم خورشيد پر غبار کند
کز وصال تو تا به صد فرسنگ
غم ز نزديک من فرار کند
بس ز لعل تو بوسه ها دزدد
بر رکاب تو تا نثار کند
اندران آرزوست خسرو نيز
که شبي بر درت قرار کند