نظر چگونه توان در همه جهان کردن؟
چو نيست آن که به رويش نظر توان کردن
به هر چه بي رخ تو پيش از اين نظر کردم
به جان تو که پشيمان شدم، از آن کردن
به فتوي خط تو کآيتي ست در خوبي
حلال نيست تماشاي بوستان کردن
چو کعبتين شگرف است چشم تو که چنان
مقام را نتوانند از استخوان کردن
گران کني دل، اگر گويمت که سنگدلي
اگر نه سنگدلي، چيست دل گران کردن؟
غمت که دانه دلها خورد، عجب مرغي ست
که جز به سينه نمي يارد آشيان کردن
عنان صبر شد از دست، در چه آويزم؟
که هيچ نتوان دست در عنان کردن
غلام تو شوم، ار التفات کم نکني
خداي صبر دهادت بدين زيان کردن!
پر آب ديده شدم، کشتيي همي بايد
بدين طريق مرا عمر بر کران کردن