دل داده ام به دلبر و جاني خريده ام
اين تحفه بهر جان خراب آوريده ام
عشقت که هست قيمت او صد هزار جان
سوداگري ست اين که به جاني خريده ام
جان است در هواي پريدن که شب به خواب
بر شکرش مگس شده، گويي پريده ام
اي ساربان، من اشتر مستم، مکن که من
در وادي فراق مغيلان چريده ام
نظاره ام کنند که در کوي عاشقي
روي سياه کرده و جعد بريده ام
خسرو، غمم بکشت، همان همدم است اين
کش سالها به خون جگر پروريده ام