برابر لب او انگبين چگونه کنم؟
مقابل رخ او ياسمين چگونه کنم؟
خداي چون سخنت را ز انگبين کرده ست
به پيش تو سخن از انگبين چگونه کنم؟
به زردي دل من زلف تو همي آيد
بگو گرفتن او را، کمين چگونه کنم؟
بتا، به ديده نشين، کاندرين هوس مردم
که ديده با چو تويي همنشين چگونه کنم؟
ز گريه ديده سفيدم، بلي به نطع اميد
سفيد مي شودم اين چنين، چگونه کنم؟
بر آستين گهر از ديده بر تو مي ريزم
پر از چنين گهري آستين چگونه کنم