نام سرچشمه حيوان چه بري با دهنش؟
سخن قند، مگو با لب شکر شکنش
گر زند با دهنش پسته ز بي مغزي لاف
هر که بيند شکند با لب و دندان دهنش
اي صبا، گوي ز من غنچه تر دامن را
چيست آن غنچه که پنهان شده در پيرهنش؟
دوش جستم ز دهانش خبر آب حيات
گفت، بايد طلبيد از لب شيرين منش
گر شود در غم تو چهره عاشق کاهي
باز گلگون کند از خون دل خويشتنش
زلف کج طبع تو هندوي بلاانگيز است
چشم سرمست تو ترکي ست که يغماست فنش
روز و شب وصف رخ خوب تو گويد خسرو
تا چه طوطي ست که از آينه باشد سخنش