چون طره تو سلسله بر ياسمين نهد
خورشيد پيش روي تو سر بر زمين نهد
هر بوي خوش که باد ز زلفت برد به باغ
اندر قباي غنچه تنگ آستين نهد
ديوانه لطافت اندام تست آب
مانا که باد سلسله بر آب ازين نهد
در خويشتن زمين ز گراني فرو شود
جايي که قامتت به نشستن سرين نهد
چشمت اگر بکشت مرا، گو بکش به ناز
خلقي چه شد که بار بر آن نازنين نهد
لشکر کشيد عارضت از سبزه بر سمن
زين پس خراج بر گل و بر ياسمين نهد
در بوسه لب ترش کني و جان برد لبت
زان چاشني به سرکه در انگبين نهد
سروت که پاي ناز بر اين ديده مي نهد
خسرو بر آستان شه راستين نهد