آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دانيم؟
وان غمزه بي مهر و وفا را ز که دانيم؟
گر يار جفا کرد، گنه بر دل ريش است
اي خلق جفاگوي شما را ز که دانيم؟
مردم ز پي کشتن آن زلف تو جنبند
اي خرمن گل باد صبا را ز که دانيم؟
هر شب که بود ماه که بر بام برآيد
آن شعمره انگشت نمارا ز که دانيم؟
گفتي که به دل راز که داري تو، درين دل
آخر خبرت نيست که ما راز که دانيم؟
ديوانگي خسرو از انديشه شد آخر
آن سلسله زلف دو تا را ز که دانيم؟