ابر خوش است و وقت خوش است و هواي خوش
ساقي مست داده به مستان صلاي خوش
باران خوش رسيد و حريفان عيش را
گشت آشناي جان و زهي آشناي خوش
امروز پارسايي زاهد زبي زريست
کو زر که بي خبر شود آن پارساي خوش
آن کس ز هوشياري عقل است بي خبر
کز باده بي خبر نشود در هواي خوش
گر چه دعاي توبه خوش است، اي فرشته، هان
تا سوي آسمان نبري اين دعاي خوش
مستان عشق را دل و جان وقف شاهد است
حجت ز خط ساقي و مطرب گواي خوش
بي روي خوب خوش نبود دل به هيچ جا
گل گر چه خوبرو بود و باغ جاي خوش
عشق بتان، اگر چه بلايي ست جانگداز
خسرو به جان و ديده خريد اين بلاي خوش