دل ببردي به جنگجويي و بس
خو گرفتي به تندخويي و بس
بس کن اين، چند ازين جفا کردن
يا به عالم تو خوب رويي و بس؟
مردم از غم، وصيتم اين است
که ز دل خون من بجويي و بس
هجر تو نيک مي کشم، درياب
اندرين فن تو يار اويي و بس
پيش تو حال بي کسي مرا
کس نگويد مگر تو گويي و بس