اگر از خطت سبزه صحرا بگيرد
سرش سبز بادا، بگو تا بگيرد
نهاني مريز، اي پسر، خون عاشق
که روزي ترا آشکارا بگيرد
لبش خورده خونم، گرش من بگيرم
همان هر دو لب يکدگر را بگيرد
دو زلفت دو عقد است رأس و ذنب را
که خورشيد را بي محابا بگيرد
وزان عقد خورشيد يابد رهايي
دگر خدمت شاه والا بگيرد