کسي که عشق نورزد سياه دل باشد
چو سر ز خاک لحد بر زند، خجل باشد
کسي که سر ننهد در رهش، چه سر دارد؟
دلي که جان ندهد در غمش، چه دل باشد؟
هواي دوست ز سر کي برون کند عاشق
هزار سال اگر زير خشت و گل باشد
ز هجر سلسله شوق منقطع نشود
مرا که رشته جان با تو متصل باشد
اگر به تيغ جدايي مرا نخواهد کشت
بهل که تا بکشد کو ز من بحل باشد