گل به تماشاي چمن مي رود
باد به گلگشت سمن مي رود
آينه گشته ست ز عکس سمن
آب که در زير سمن مي رود
دوش شنيدم که به هر مجلسي
از دهن غنچه سخن مي رود
وقت بهار آمد و ايام گل
آه که يار از بر من مي رود
راحت روح است رخش، چون کنم
روح دل و راحت تن مي رود
عهد شکسته ست و به هنگام صبر
آن صنم عهد شکن مي رود
خسرو دلسوخته را در غمش
عمر در اندوه و حزن مي رود