هر که به دنباله کامي بود
پيش تو چون بنده غلامي بود
شاخ جوانيم ز سر بشکند
گر ز توام باز سلامي بود
ماه که در نيم بماند تمام
پيش رخت نيم تمامي بود
خون دلم خوردي و بگذاشتي
جرعه باقي که به جامي بود
نيز خوشم کز لب چون آتشت
هر که نشد سوخته خامي بود
جانش به صياد نبايد سپرد
هر که چو من بسته دامي بود
دوش به خسرو شکري داده اي
زان لب جان بخش که دامي بود