نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
هفت اورنگ جامي
/
خردنامه اسکندري
خردنامه اسکندري
آغاز
مناجات در اظهار افتادگي عجز و پيري و به پايمردي عنايت استدعاي دستگيري
در نعت خواجه اي که ديباچه کمال او «کنت نبيا و آدم بين الماء و الطين » است و روزنامه حال خجسته مآل او «انا سيد الأولين و الآخرين »
پايه معراج سخن را بلند ساختن و سخن پايه معراج خواجه پرداختن
در دعاي دولتخواهي حضرت ولايت پناهي عبيداللهي لازالت ايام بقائه مصونة عن التناهي و مأمونة عن اصابة الدواهي
در مدحت سايه خدا که سايه بودن وي مر آن حضرت را چون آفتاب بر همه ذرات عالم روشن است لازال ممدودا علي مفارق العالمين
جواب از اين سؤال که چون دعاي مظلوم مستجاب است چرا دعاي اکثر مظلومان از اجابت در حجاب است
گوش خالي فرزند ارجمند را به گوهر پند گوهر بند کردن و لوح ساده اش را به نقوش نصيحت نشانمند ساختن
در نصيحت نفس مفلس از بضاعت طاعت و دلالت وي به طريق تجريد و قناعت
حکايت آن از قافله حاجيان دور افتاده با آن پير زال در باديه قناعت بر قدم توکل ايستاده
گفتار در فضايل سخن و سخنوري و تقريب نظم اين منظومه از عيب تکلف بري که نامزد است به خردنامه اسکندري
حکايت آن خاد که گوش بر افسانه غوک نهاد و نقد را به اميد نسيه از دست بداد
آغاز سخن گستري به شروع در خردنامه اسکندري
معارضه حکيم و لئيمي که صورت اين چون سيرت آن آراسته بود و صورت آن چو سيرت اين ناپيراسته
داستان آفتاب دولت فيلقوس به سر ديوار رسيدن و آيينه اسکندري را در مقابله آن داشتن و فروغ آن را در وي ديدن و سلطنت رابه ربقه تصرف وي در آوردن و از استاد وي ارسطو طلب وصيت کردن
حکايت آن پير که جوان گريان را ديد و موجب گريه او را پرسيد
داستان اسکندر که خود را بر خاک تواضع انداخت و از خاک تواضع سر بر اوج ترفع افراخت
حکايت پسر مهتر ده که چون با پدر مشاهده حشمت و شوکت پادشاه شهر کرد
خردنامه ارسطاطاليس
حکايت آن اشتر که به مشورت روباه در آب خسبيد و در آخر بار وي گران تر گرديد
خردنامه افلاطون
حکايت آن راستگوي که از ناراستي کج انديشان به مسافرت بسيار سخن خود را راست کرد
خردنامه سقراط
حکايت آن مرغ ماهيگير که حيله اي ساخت و آن ماهي ساده را در دام انداخت
خردنامه بقراط
حکايت اعراض پدر حکيم از تربيت پسر لئيم
خردنامه فيثاغورس
حکايت آن طفل خرد که نان بزرگ در دست داشت، مي خورد و مي گريست که اين نان اندک است و اشتهاي من بسيار
خردنامه اسقلينوس
حکايت آن نوخاسته تن به جامه آراسته که جامه هايش نغز و سخن هايش بي مغز بود
خردنامه هرمس
حکايت آن زشت روي خانه آراي که حکيمي در خانه وي منزل ساخت و در وقت حاجت آب دهان بر وي انداخت
داستان جهانگيري اسکندر و عمارت شهرها و اختراع کارهاي وي بر سبيل اجمال
حکايت آن قاضي غريب که پادشاه بر وي غضب کرد و گفت که خانه اش را به غارت از هر چه دارد بپردازند و خايه اش را بيرون کرده خصي سازند
خردنامه اسکندر
حکايت سبب نارسيدن خليفه به آن کنيزک نورسيده
در نصيحت مجردان که به صحبت زنان آب خود نريزند و وصيت کدخدايان که از فرمانبرداري زنان بپرهيزيد
حکايت پرويز با آن ماهيگير که چون ماهي درم ريزش کرد و به نصيحت تلخ شيرين که آن درم ريزي مضاعف شد
داستان خاقان چين که تحفه حقير به اسکندر فرستاد و به حکمتي شريفش آگاهي داد
حکايت شخصي که زمين خريد و در آنجا گنجي يافت، برنداشت که از آن فروشنده است و فروشنده قبول نکرد که من زمين را و هر چه در وي بوده فروخته ام
داستان کاغذ نوشتن مادر اسکندر و جواهر حکمت در آن پيچيدن و به اسکندر فرستادن
حکايت آن جوان رعنا که جامه هاي عيد پوشيد و به نظر عجب در خود نگريست و به آن تير زهرآلود از پاي در افتاد
داستان طلب وصيت کردن اسکندر از ارسطو و وصيت نوشتن وي
حکايت پادشاه فرزانه با آن ديوانه از خرد بيگانه
داستان نکته هاي حکمت راندن شاگردان ارسطو و خبر يافتن اسکندر از آن و عقدهاي گوهر بر ايشان نثار کردن
داستان رسيدن اسکندر به زمين هند و ملاقات وي با حکيمان ايشان
حکايت آن حکيم کشتي شکسته رخت به دريا فکنده که بعد از نجات به واسطه حکمت به درجات رسيد
داستان رسيدن اسکندر به شهري که همه مردم پاکيزه روزگار بودند و سؤال و جواب ايشان
حکايت آن حکيم از مردم بر کرانه و سؤال و جواب او با پادشاه زمانه
داستان ملاقات اسکندر باآن پادشاه زاده گريزان از تخت و افسر و مقالات ايشان با يکدگر
داستان رسيدن سکندر در سفر دريا به فرشته کوه قاف و طلب نصيحت از وي
حکايت خصومت غلام و خاتون مرزبان مرو با يکديگر و بهتان آموختن غلام مر طوطيان را و ظاهر شدن آن بهتان
ظاهر شدن علامات وفات بر اسکندر و مکتوب نوشتن وي به سوي مادر
داستان وصيت کردن اسکندر که دستش را بعد از وفات از تابوت بيرون گذارند تا تهيدستي وي بر همه کس ظاهر شود
حکايت آن حکيم که با زن گفت هر چه نفقه کردي بهره تو آن است و آنچه براي خود گذاشتي نصيب ديگران است
داستان وفات اسکندر و ندبه حکيمان بر وي
ندبه حکيم اول
ندبه حکيم دوم
ندبه حکيم سوم
ندبه حکيم چهارم
ندبه حکيم پنجم
ندبه حکيم ششم
ندبه حکيم هفتم
ندبه حکيم هشتم
ندبه حکيم نهم
ندبه حکيم دهم
داستان بردن تابوت اسکندر به اسکندريه و تعزيت گفتن حکيمان مادرش را
تعزيت گفتن حکيم اول
تعزيت گفتن حکيم دوم
تعزيت گفتن حکيم سوم
تعزيت گفتن حکيم چهارم
تعزيت گفتن حکيم پنجم
عذر خواستن مادر اسکندر حکيمان را
تعزيت نامه ارسطو به مادر اسکندر
جواب نوشتن مادر اسکندر نامه ارسطو را
در بي وفايي اين رباط دو در و بساط آي و گذر که آينده در وي به محنت زيد و رونده از وي به حسرت رود
حکايت عمر گذرانيدن ديوانه بلخي از گريه بسيار به شوري و تلخي
به ختم پنجمين انگشت از پنجه ا ين کتب پنجگانه که دست قوي بازوان را تاب مي دهد به خاتم خاتمه
درباره نوسخن