حکيمي دگر گفت کان کامگار
به دانشوري در جهان نامدار
زمين را که کشور به کشور گرفت
به تيغ زراندود چون خور گرفت
جهان همچو او پادشاهي نداشت
ولي دولت او بقايي نداشت
ز ناگه چو ابري رسيد و گذشت
ازو چند قطره چکيد و گذشت
نه در سايه اش خفته اي خواب کرد
نه از قطره اش تشنه اي آب خورد
چنان رفت کز وي اثر هم نماند
اثر خود چه باشد خبر هم نماند