عذر خواستن مادر اسکندر حکيمان را

چو آن در پس ستر عصمت مقيم
شنيد آنچه بشنيد از هر حکيم
بر ايشان در معذرت باز کرد
به پرده درون اين نوا ساز کرد
که اي رازدانان دانش پژوه
گشاينده مشکل هر گروه
بناي خرد را اساس از شماست
دل بخردان حق شناس از شماست
ز ديد از کرم خيمه بر باغ من
شديد از خرد مرهم داغ من
بگفتيد صد نکته دلکشم
نشانديد ز آب سخن آتشم
ز گيتي پريشان دلي داشتم
ز دور فلک مشکلي داشتم
ز انفاستان گشت حل مشکلم
به سر حد جمعيت آمد دلم
درين نيلگون کاخ مينا نما
جهان جمله کورند و بينا شما
چو بينا نباشد که دارد نگاه
به ره کور را از فتادن به چاه
جهان از شما مطرح نور باد
وز آن نور چشم بدان دور باد