نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
مثنوي معنوي
/
دفتر سيم از کتاب مثنوي
دفتر سيم از کتاب مثنوي
سر آغاز
قصه خورندگان پيل بچه از حرص و ترک نصيحت ناصح
بقيه قصه متعرضان پيل بچگان
بازگشتن به حکايت پيل
بيان آنک خطاي محبان بهترست از صواب بيگانگان بر محبوب
امر حق به موسي عليه السلام که مرا به دهاني خوان کي بدان دهان گناه نکرده اي
بيان آنک الله گفتن نيازمند عين لبيک گفتن حق است
فريفتن روستايي شهري را و بدعوت خواندن بلابه و الحاح بسيار
قصه اهل سبا و طاغي کردن نعمت ايشان را و در رسيدن شومي طغيان و کفران در ايشان و بيان فضيلت شکر و وفا
جمع آمدن اهل آفت هر صباحي بر در صومعه عيسي عليه السلام جهت طلب شفا به دعاي او
باقي قصه اهل سبا
بقيه داستان رفتن خواجه به دعوت روستايي سوي ده
دعوت باز بطان را از آب به صحرا
قصه اهل ضروان و حيلت کردن ايشان تا بي زحمت درويشان باغها را قطاف کنند
روان شدن خواجه به سوي ده
رفتن خواجه و قومش به سوي ده
نواختن مجنون آن سگ را کي مقيم کوي ليلي بود
رسيدن خواجه و قومش به ده و ناديده و ناشناخته آوردن روستايي ايشان را
افتادن شغال در خم رنگ و رنگين شدن و دعوي طاوسي کردن ميان شغالان
چرب کردن مرد لافي لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بيرون آمدن ميان حريفان کي من چنين خورده ام و چنان
آمن بودن بلعم باعور کي امتحانها کرد حضرت او را و از آنها روي سپيد آمده بود
دعوي طاوسي کردن آن شغال کي در خم صباغ افتاده بود
تشبيه فرعون و دعوي الوهيت او بدان شغال کي دعوي طاوسي مي کرد
تفسير ولتعرفنهم في لحن القول
قصه هاروت و ماروت و دليري ايشان بر امتحانات حق تعالي
قصه خواب ديدن فرعون آمدن موسي را عليه السلام و تدارک انديشيدن
به ميدان خواندن بني اسرائيل براي حيله ولادت موسي عليه السلام
حکايت
بازگشتن فرعون از ميدان به شهر شاد بتفريق بني اسرائيل از زنانشان در شب حمل
جمع آمدن عمران به مادر موسي و حامله شدن مادر موسي عليه السلام
وصيت کردن عمران جفت خود را بعد از مجامعت کي مرا نديده باشي
ترسيدن فرعون از آن بانگ
پيدا شدن استاره موسي عليه السلام بر آسمان و غريو منجمان در ميدان
خواندن فرعون زنان نوزاده را سوي ميدان هم جهت مکر
بوجود آمدن موسي و آمدن عوانان به خانه عمران و وحي آمدن به مادر موسي کي موسي را در آتش انداز
وحي آمدن به مادر موسي کي موسي را در آب افکن
حکايت مارگير کي اژدهاي فسرده را مرده پنداشت در ريسمانهاش پيچيد و آورد به بغداد
تهديد کردن فرعون موسي را عليه السلام
جواب موسي فرعون را در تهديدي کي مي کردش
پاسخ فرعون موسي را عليه السلام
جواب موسي فرعون را
جواب فرعون موسي را و وحي آمدن موسي را عليه السلام
مهلت دادن موسي عليه السلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداين
فرستادن فرعون به مداين در طلب ساحران
خواندن آن دو ساحر پدر را از گور و پرسيدن از روان پدر حقيقت موسي عليه السلام
جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود
تشبيه کردن قرآن مجيد را به عصاي موسي و وفات مصطفي را عليه السلام نمودن بخواب موسي و قاصدان تغيير قرآن را با آن دو ساحر بچه کي قصد بردن عصا کردند چو موسي را خفته يافتند
جمع آمدن ساحران از مداين پيش فرعون و تشريفها يافتن و دست بر سينه زدن در قهر خصم او کي اين بر ما نويس
اختلاف کردن در چگونگي و شکل پيل
توفيق ميان اين دو حديث کي الرضا بالکفر کفر و حديث ديگر من لم يرض بقضايي فليطلب ربا سواي
مثل در بيان آنک حيرت مانع بحث و فکرتست
حکايت
داستان مشغول شدن عاشقي به عشق نامه خواندن و مطالعه کردن عشق نامه درحضور معشوق خويش و معشوق آن را ناپسند داشتن کي طلب الدليل عند حضور المدلول قبيح والاشتغال بالعلم بعد الوصول الي المعلوم مذموم
حکايت آن شخص کي در عهد داود شب و روز دعا مي کرد کي مرا روزي حلال ده بي رنج
دويدن گاو در خانه آن دعا کننده بالحاح قال النبي صلي الله عليه وسلم ان الله يحب الملحين في الدعا زيرا عين خواست از حق تعالي و الحاح خواهنده را به است از آنچ مي خواهد آن را ازو
عذر گفتن نظم کننده و مدد خواستن
بيان آنک علم را دو پرست و گمان را يک پرست ناقص آمد ظن به پرواز ابترست مثال ظن و يقين در علم
مثال رنجور شدن آدمي بوهم تعظيم خلق و رغبت مشتريان بوي و حکايت معلم
عقول خلق متفاوتست در اصل فطرت و نزد معتزله متساويست تفاوت عقول از تحصيل علم است
در وهم افکندن کودکان اوستاد را
بيمار شدن فرعون هم به وهم از تعظيم خلقان
رنجور شدن اوستاد به وهم
در جامه خواب افتادن استاد و ناليدن او از وهم رنجوري
دوم بار وهم افکندن کودکان استاد را کي او را از قرآن خواندن ما درد سر افزايد
خلاص يافتن کودکان از مکتب بدين مکر
رفتن مادران کودکان به عيادت اوستاد
در بيان آنک تن روح را چون لباسي است و اين دست آستين دست روحست واين پاي موزه پاي روحست
حکايت آن درويش کي در کوه خلوت کرده بود و بيان حلاوت انقطاع و خلوت و داخل شدن درين منقبت کي انا جليس من ذکرني و انيس من استانس بي گر با همه اي چو بي مني بي همه اي ور بي همه اي چو با مني با همه اي
ديدن زرگر عاقبت کار را و سخن بر وفق عاقبت گفتن با مستعير ترازو
بقيه قصه آن زاهد کوهي کي نذر کرده بود کي ميوه کوهي از درخت باز نکنم و درخت نفشانم و کسي را نگويم صريح و کنايت کي بيفشان آن خورم کي باد افکنده باشد از درخت
تشبيه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پيدا
مضطرب شدن فقير نذر کرده بکندن امرود از درخت و گوشمال حق رسيدن بي مهلت
متهم کردن آن شيخ را با دزدان وبريدن دستش را
کرامات شيخ اقطع و زنبيل بافتن او بدو دست
سبب جرات ساحران فرعون بر قطع دست و پا
حکايت استر پيش شتر کي من بسيار در رو مي افتم و تو نمي افتي الا به نادر
اجتماع اجزاي خر عزير عليه السلام بعد از پوسيدن باذن الله و درهم مرکب شدن پيش چشم عزير عليه السلام
جزع ناکردن شيخي بر مرگ فرزندان خود
عذر گفتن شيخ بهر ناگريستن بر فرزندان
قصه خواندن شيخ ضرير مصحف را در رو و بينا شدن وقت قرائت
صبرکردن لقمان چون ديد کي داود حلقه ها مي ساخت از سؤال کردن با اين نيت کي صبر از سؤال موجب فرج باشد
بقيه حکايت نابينا و مصحف
صفت بعضي اوليا کي راضي اند باحکام و لابه نکنند کي اين حکم را بگردان
سؤال کردن بهلول آن درويش را
قصه دقوقي رحمة الله عليه و کراماتش
بازگشتن به قصه دقوقي
سر طلب کردن موسي خضر را عليهماالسلام با کمال نبوت و قربت
بازگشتن به قصه دقوقي
نمودن مثال هفت شمع سوي ساحل
شدن آن هفت شمع بر مثال يک شمع
نمودن آن شمعها در نظر هفت مرد
باز شدن آن شمعها هفت درخت
مخفي بودن آن درختان ازچشم خلق
يک درخت شدن آن هفت درخت
هفت مرد شدن آن هفت درخت
پيش رفتن دقوقي رحمة الله عليه به امامت
پيش رفتن دقوقي به امامت آن قوم
اقتدا کردن قوم از پس دقوقي
بيان اشارت سلام سوي دست راست در قيامت از هيبت محاسبه حق از انبيا استعانت و شفاعت خواستن
شنيدن دقوقي در ميان نماز افغان آن کشتي کي غرق خواست شدن
تصورات مرد حازم
دعا و شفاعت دقوقي در خلاص کشتي
انکار کردن آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقي و پريدن ايشان و ناپيدا شدن در پرده غيب و حيران شدن دقوقي کي در هوا رفتند يا در زمين
باز شرح کردن حکايت آن طالب روزي حلال بي کسب و رنج در عهد داود عليه السلام و مستجاب شدن دعاي او
رفتن هر دو خصم نزد داود عليه السلام
شنيدن داود عليه السلام سخن هر دو خصم وسؤال کردن از مدعي عليه
حکم کردن داود عليه السلام برکشنده گاو
تضرع آن شخص از داوري داود عليه السلام
در خلوت رفتن داود تا آنچ حقست پيدا شود
حکم کردن داود بر صاحب گاو کي از سر گاو برخيز و تشنيع صاحب گاو بر داود عليه السلام
حکم کردن داود بر صاحب گاو کي جمله مال خود را به وي ده
عزم کردن داود عليه السلام به خواندن خلق بدان صحرا کي راز آشکارا کند و حجتها را همه قطع کند
گواهي دادن دست و پا و زبان بر سر ظالم هم در دنيا
برون رفتن به سوي آن درخت
قصاص فرمودن داود عليه السلام خوني را بعد از الزام حجت برو
بيان آنک نفس آدمي بجاي آن خونيست کي مدعي گاو گشته بود و آن گاو کشنده عقلست و داود حقست يا شيخ کي نايب حق است کي بقوت و ياري او تواند ظالم را کشتن و توانگر شدن به روزي بي کسب و بي حساب
گريختن عيسي عليه السلام فراز کوه از احمقان
قصه اهل سبا و حماقت ايشان و اثر ناکردن نصيحت انبيا در احمقان
شرح آن کور دوربين و آن کر تيزشنو و آن برهنه دراز دامن
صفت خرمي شهر اهل سبا و ناشکري ايشان
آمدن پيغامبران حق به نصيحت اهل سبا
معجزه خواستن قوم از پيغامبران
متهم داشتن قوم انبيا را
حکايت خرگوشان کي خرگوشي راپيش پيل فرستادند کي بگو کي من رسول ماه آسمانم پيش تو کي ازين چشمه آب حذر کن چنانک در کتاب کليله تمام گفته است
جواب گفتن انبيا طعن ايشان را و مثل زدن ايشان را
بيان آنک هر کس را نرسد مثل آوردن خاصه در کار الهي
مثلها زدن قوم نوح باستهزا در زمان کشتي ساختن
حکايت آن دزد کي پرسيدند چه مي کني نيم شب در بن اين ديوار گفت دهل مي زنم
جواب آن مثل کي منکران گفتند از رسالت خرگوش پيغام به پيل از ماه آسمان
معني حزم و مثال مرد حازم
وخامت کار آن مرغ کي ترک حزم کرد از حرص و هوا
حکايت نذر کردن سگان هر زمستان کي اين تابستان چون بيايد خانه سازيم از بهر زمستان را
منع کردن انبيا را از نصيحت کردن و حجت آوردن جبريانه
جواب انبيا عليهم السلام مر جبريان را
مکرر کردن کافران حجتهاي جبريانه را
باز جواب انبيا عليهم السلام ايشان را
مکرر کردن قوم اعتراض ترجيه بر انبيا عليهم السلام
باز جواب انبيا عليهم السلام
حکمت آفريدن دوزخ آن جهان و زندان اين جهان تا معبد متکبران باشد کي ائتيا طوعا او کرها
بيان آنک حق تعالي صورت ملوک را سبب مسخر کردن جباران کي مسخر حق نباشند ساخته است چنانک موسي عليه السلام باب صغير ساخت بر ربض قدس جهت رکوع جباران بني اسرائيل وقت در آمدن کي ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطة
قصه عشق صوفي بر سفره تهي
مخصوص بودن يعقوب عليه السلام به چشيدن جام حق از روي يوسف و کشيدن بوي حق از بوي يوسف و حرمان برادران و غير هم ازين هر دو
حکايت امير و غلامش کي نماز باره بود وانس عظيم داشت در نماز و مناجات با حق
نوميد شدن انبيا از قبول و پذيراي منکران قوله حتي اذا استياس الرسل
بيان آنک ايمان مقلد خوفست و رجا
بيان آنک رسول عليه السلام فرمود ان لله تعالي اولياء اخفياء
حکايت منديل در تنور پر آتش انداختن انس رضي الله عنه و ناسوختن
قصه فرياد رسيدن رسول عليه السلام کاروان عرب را کي از تشنگي و بي آبي در مانده بودند و دل بر مرگ نهاده شتران و خلق زبان برون انداخته
مشک آن غلام ازغيب پر آب کردن بمعجزه و آن غلام سياه را سپيدرو کردن باذن الله تعالي
ديدن خواجه غلام خود را سپيد و ناشناختن کي اوست و گفتن کي غلام مرا تو کشته اي خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت
بيان آنک حق تعالي هرچه داد و آفريد از سماوات و ارضين و اعيان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفريد خود را محتاج چيزي بايد کردن تا بدهد کي امن يجيب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست
آمدن آن زن کافر با طفل شيرخواره به نزديک مصطفي عليه السلام و ناطق شدن عيسي وار به معجزات رسول صلي الله عليه و سلم
ربودن عقاب موزه مصطفي عليه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سياه فرو افتادن
وجه عبرت گرفتن ازين حکايت و يقين دانستن کي ان مع العسر يسرا
استدعاء آن مرد از موسي زبان بهايم با طيور
وحي آمدن از حق تعالي به موسي کي بياموزش چيزي کي استدعا کند يا بعضي از آن
قانع شدن آن طالب به تعليم زبان مرغ خانگي و سگ و اجابت موسي عليه السلام
جواب خروس سگ را
خجل گشتن خروس پيش سگ به سبب دروغ شدن در آن سه وعده
خبر کردن خروس از مرگ خواجه
دويدن آن شخص به سوي موسي به زنهار چون از خروس خبر مرگ خود شنيد
دعاکردن موسي آن شخص را تا بايمان رود از دنيا
اجابت کردن حق تعالي دعاي موسي را عليه السلام
حکايت آن زني کي فرزندش نمي زيست بناليد جواب آمد کي آن عوض رياضت تست و به جاي جهاد مجاهدانست ترا
در آمدن حمزه رضي الله عنه در جنگ بي زره
جواب حمزه مر خلق را
حيله دفع مغبون شدن در بيع و شرا
وفات يافتن بلال رضي الله عنه با شادي
حکمت ويران شدن تن به مرگ
تشبيه دنيا کي بظاهر فراخست و بمعني تنگ و تشبيه خواب کي خلاص است ازين تنگي
بيان آنک هرچه غفلت و غم و کاهلي و تاريکيست همه از تنست کي ارضي است و سفلي
تشبيه نص با قياس
آداب المستمعين والمريدين عند فيض الحکمة من لسان الشيخ
شناختن هر حيواني بوي عدو خود را و حذر کردن و بطالت و خسارت آنکس کي عدو کسي بود کي ازو حذر ممکن نيست و فرار ممکن ني و مقابله ممکن ني
فرق ميان دانستن چيزي به مثال و تقليد و ميان دانستن ماهيت آن چيز
جمع و توفيق ميان نفي و اثبات يک چيز از روي نسبت و اختلاف جهت
مسئله فنا و بقاي درويش
قصه وکيل صدر جهان کي متهم شد و از بخارا گريخت از بيم جان باز عشقش کشيد رو کشان کي کار جان سهل باشد عاشقان را
پيدا شدن روح القدس بصورت آدمي بر مريم بوقت برهنگي و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالي
گفتن روح القدس مريم راکي من رسول حقم به تو آشفته مشو و پنهان مشو از من کي فرمان اينست
عزم کردن آن وکيل ازعشق کي رجوع کند به بخارا لاابالي وار
پرسيدن معشوقي از عاشق غريب خود کي از شهرها کدام شهر را خوشتر يافتي و انبوه تر و محتشم تر و پر نعمت تر و دلگشاتر
منع کردن دوستان او را از رجوع کردن به بخارا وتهديد کردن و لاابالي گفتن او
لاابالي گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق
رو نهادن آن بنده عاشق سوي بخارا
در آمدن آن عاشق لاابالي در بخارا وتحذير کردن دوستان او را از پيداشدن
جواب گفتن عاشق عاذلان را وتهديد کنندگان را
رسيدن آن عاشق به معشوق خويش چون دست از جان خود بشست
صفت آن مسجد کي عاشق کش بود و آن عاشق مرگ جوي لا ابالي کي درو مهمان شد
مهمان آمدن در آن مسجد
ملامت کردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهديد کردن مرورا
جواب گفتن عاشق عاذلان را
عشق جالينوس برين حيات دنيا بود کي هنر او همينجا بکار مي آيد هنري نورزيده است کي در آن بازار بکار آيد آنجا خود را به عوام يکسان مي بيند
ديگر باره ملامت کردن اهل مسجد مهمان را از شب خفتن در آن مسجد
گفتن شيطان قريش را کي به جنگ احمد آييد کي من ياريها کنم وقبيله خود را بياري خوانم و وقت ملاقات صفين گريختن
مکرر کردن عاذلان پند را بر آن مهمان آن مسجد مهمان کش
جواب گفتن مهمان ايشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتري را کي کوس محمودي بر پشت او زدندي
تمثيل گريختن مؤمن و بي صبري او در بلا به اضطراب و بي قراري نخود و ديگر حوايج در جوش ديگ و بر دويدن تا بيرون جهند
تمثيل صابر شدن مؤمن چون بر شر و خير بلا واقف شود
عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن کدبانو نخود را
باقي قصه مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او
ذکرخيال بد انديشيدن قاصر فهمان
تفسير اين خبر مصطفي عليه السلام کي للقران ظهر و بطن و لبطنه بطن الي سبعة ابطن
بيان آنک رفتن انبيا و اوليا به کوهها و غارها جهت پنهان کردن خويش نيست و جهت خوف تشويش خلق نيست بلک جهت ارشاد خلق است و تحريض بر انقطاع از دنيا به قدر ممکن
تشبيه صورت اوليا و صورت کلام اوليا به صورت عصاي موسي و صورت افسون عيسي عليهما السلام
تفسير يا جبال اوبي معه والطير
جواب طعنه زننده در مثنوي از قصور فهم خود
مثل زدن در رميدن کره اسپ از آب خوردن به سبب شخوليدن سايسان
بقيه ذکر آن مهمان مسجد مهمان کش
تفسير آيت واجلب عليهم بخيلک و رجلک
رسيدن بانگ طلسمي نيم شب مهمان مسجد را
ملاقات آن عاشق با صدر جهان
جذب هر عنصري جنس خود را کي در ترکيب آدمي محتبس شده است به غير جنس
منجذب شدن جان نيز به عالم ارواح و تقاضاي او و ميل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزاي اجسام کي هم کنده پاي باز روح اند
فسخ عزايم و نقضها جهت با خبر کردن آدمي را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبيه بر تنبيه بود
نظرکردن پيغامبر عليه السلام به اسيران و تبسم کردن و گفتن کي عجبت من قوم يجرون الي الجنة بالسلاسل و الاغلال
تفسير اين آيت کي ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح الآيه اي طاعنان مي گفتيد کي از ما و محمد عليه السلام آنک حق است فتح و نصرتش ده و اين بدان مي گفتيد تا گمان آيد کي شما طالب حق ايد بي غرض اکنون محمد را نصرت داديم تا صاحب حق را ببينيد
سر آنک بي مراد بازگشتن رسول عليه السلام از حديبيه حق تعالي لقب آن فتح کرد کي انا فتحنا کي به صورت غلق بود و به معني فتح چنانک شکستن مشک به ظاهر شکستن است و به معني درست کردنست مشکي او را و تکميل فوايد اوست
تفسير اين خبر کي مصطفي عليه السلام فرمود لا تفضلوني علي يونس بن متي
آگاه شدن پيغامبر عليه السلام از طعن ايشان بر شماتت او
بيان آنک طاغي در عين قاهري مقهورست و در عين منصوري ماسور
جذب معشوق عاشق را من حيث لا يعمله العاشق و لا يرجوه و لا يخطر بباله و لا يظهر من ذلک الجذب اثر في العاشق الا الخوف الممزوج بالياس مع دوام الطلب
داد خواستن پشه از باد به حضرت سليمان عليه السلام
امرکردن سليمان عليه السلام پشه متظلم را به احضار خصم به ديوان حکم
نواختن معشوق عاشق بيهوش را تا به هوش باز آيد
با خويش آمدن عاشق بيهوش و روي آوردن به ثنا و شکر معشوق
حکايت عاشقي دراز هجراني بسيار امتحاني
يافتن عاشق معشوق را و بيان آنک جوينده يابنده بود کي و من يعمل مثقال ذرة خيرا يره
درباره نوسخن