آن ستي گويد ورا که پيش ازين
من چو تو بودم ز اجزاي زمين
چون بنوشيدم جهاد آذري
پس پذيرا گشتم و اندر خوري
مدتي جوشيده ام اندر زمن
مدتي ديگر درون ديگ تن
زين دو جوشش قوت حسها شدم
روح گشتم پس ترا استا شدم
در جمادي گفتمي زان مي دوي
تا شوي علم و صفات معنوي
چون شدم من روح پس بار دگر
جوش ديگر کن ز حيواني گذر
از خدا مي خواه تا زين نکته ها
در نلغزي و رسي در منتها
زانک از قرآن بسي گمره شدند
زان رسن قومي درون چه شدند
مر رسن را نيست جرمي اي عنود
چون ترا سوداي سربالا نبود