نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
هفت اورنگ جامي
/
سبحة الابرار
سبحة الابرار
آغاز
جامي که قوي شکسته حال است
تاجور ساختن اين شاهد غيبي به بي عيبي مباهي به تاج بسمله که مرصع است به جواهر اسماء و صفات الهي
در ترشيح اصل اين شجره به رشحه توحيد و توشيح صدر اين مخدره به وشاح تحميد و في مناجات
دست تضرع به مناجات برآوردن و در حلقه اجابت قبله حاجات استوار کردن
تخم درود در زمين معذرت کاشتن و خوشه مغفرت درودن و توشه آخرت برداشتن
چهره شاهد سخن به زيور خطاب آراستن و مهر ختم بر سعادت از خاتم نبوت خواستن
در دعاي دوام دولت سايه شهرياري که سايه دولت شهرياران به خاک مذلت افتاده اوست و استدعاي مزيد رفعت تاجداري که تخت رفعت تاجداران به پاي خدمت ايستاده اوست
سبب نظم جواهر آبدار سبحة الابرار که هر عقد وي از رشته آمال عقده گشاست و هر مهره از آن در گردش احوال مهر افزاست
عقد اول در پرده گشايي از گشادگي دل و بيان آنکه در پهلوي راستان به وي توان رسيد محروم ماند هر که در پهلوي خويش طلبيد
حکايت عين القضات همداني که از همه داني موي مي شکافت هر چند چون موي بر خود تافت تا به صحبت غزالي نشتافت سر رشته اين کار نيافت
مناجات در اشارت بيقراري شجره دل در مهب رياح خواطر مختلفه و طلب توفيق تحقيق سخن که ثمره آن شجره است
عقد دوم در شرح سخن که شريف ترين گوهر صدف آدميت است و لطيف ترين زيور شرف محرميت
حکايت آن مظلوم که از تير زباني يک حجت سنجيده پرداخت و تيغ ظلم حجاج را در قطع عرق حيات خود کند ساخت
مناجات در بيان قصور زبان سخن از شرح کمال الهي و شکر نوال نامتناهي و طلب سنجيدگي وي تا به ميزان موزوني يابد و در کفه قبول افزودني
عقد سيم در کلام منظوم که ان من الشعر لحکمة عبارتيست از حکمت آميزي او و ان من البيان لسحرا اشارتيست به سحرانگيزي او
حکايت شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي رحمه الله که چون اين بيت بگفت که(برگ درختان سبز در نظر هوشيار،هر ورقي دفتريست معرفت کردگار) يکي از اکابر در واقعه ديد که جمعي از ملائکه طبق هاي نور از بهر نثار وي مي برند
مناجات در شکرگزاري نعمت کلام موزون و طبگاري توفيق برآوردن دلايل هستي خداوند بيچون جل ذکره و عم بره
عقد چهارم در استدلال به ظهور آثار وجود آفريدگار سبحانه ما اعز شأنه و ما اجلي برهانه
حکايت آن متکلم و صوفي که زبان استدلال گشاد و صوفي از صفاي ذوق و وجدان خبر داد
مناجات در ثنا بر هستي آفريدگار گفتن و طلب داشتن توفيق بر گوهر توحيد سفتن
عقد پنجم در بيان يکتايي و برهان بي همتايي حق سبحانه که در بيان و برهان همه زبان آوران يکسانند و همه بي زبانان يکزبان
حکايت آن پادشاه مريض که از دست دو طبيب نبض او به اعتدال نمي جست و تا قاروره وجود يکي نشکست مزاج وي از علاج ديگري به صحت نپيوست
مناجات در طلب ترقي از مقام توحيد به شهود وحدت که نهايت راه و مقصدالاقصاي عارفان آگاه است
عقد ششم در بيان آنکه ذات حق سبحانه حقيقت وجود است و هر حقيقت که مشهود است به سريان ذاتي وي موجود است
حکايت آن ماهيان که گوهر حيات در جستجوي دريا باختند و تا به خشکي نيفتادند دريا را نشناختند
مناجات در اشارت به عموم سران حقيقت در مراتب و طلب وصول به شهود آن که روش ارباب تصوف است
عقد هفتم در شرح تصوف که بستن دست تصرف است و رستن از قيد تکلف
حکايت مناظره کليم در نواحي طور با آن سيه گليم مهجور که چرا سجده آدم نکردي و سر به طوق لعنت درآوردي
مناجات در اشارت به سعادت ذوق و وجدان و علم و عرفان ارباب تصوف و طلب کمال قوت ارادت که مقدمه آن سعادت است
عقد هشتم در بيان ارادت که عنان قصد از مقاصد مجازي تافتن است و بر باد پاي جهد به کعبه مراد حقيقي شتافتن
حکايت آن مريد گرم رو که به فرموده پير پخته کار در تنور فروزان نشست و از تاب آتش يک موي بر اندام وي کج نگشت
مناجات در اشارت به آنکه ارادت نخست از جانب مراد است نه مريد و طلب توفيق توبه که مبناي ساير مقامات است
عقد نهم در مقام توبه که پشت بر مخالفات کردن است و روي در موافقات آوردن
حکايت آن فرو رفته به چاه جاه که از دست دوک ريسي رشته عنايتش به چنگ افتاد و کمند نجات او گشت
مناجات در طلب کردن توبه و ثبات بر آن و ناديدن آن از خود و استوار ساختن آن به تقوا و ورع
عقد دهم در کشف سر ورع که کاسر سورت حرص و طمع است و کاشف ظلمت اهوا و بدع
حکايت آن متورع آبي از قبول مرغابي شکار کرده به چنگل بازي طعمه از غير وجه خورده
مناجات در اشارت به آنکه حقيقت ورع اعراض است از ماسوي الله و طلب تحقيق به مقام زهد
عقد يازدهم در مقام زهد که انقطاع رغبت است از نعم فاني و اقتصار همت بر نعيم جاوداني
حکايت آن خفته چشم بيدار دل که روح الله به سر وقت وي رسيد و عذر خواب کردن وي را از وي پسنديد
مناجات در طلب مقام فقر بعد از تحقق به مقام زهد
عقد دوازدهم در سر فقر که برقع سواد الوجه في الدارين بياض چهره هستي خود نهفتن است في مرتبتي العلم و العين
حکايت آن شير زن موصلي که به روبه بازي موصل اخبار خواجه اي که طالب مواصلت وي بود پاي توکل از پيشه فقر بيرون ننهاد
مناجات در توجه به مقام صبر بعد از تحقق به مقام فقر
عقد سيزدهم در بيان صبر که در اجتناب از مناهي رنج بردن است و بر اکتساب مراضي پاي فشردن
حکايت عياري که در زير چوب شحنه چندان دندان فشرد که درم سيم در زير دندان وي پاره پاره شد و دينار صبر وي درست بيرون آمد
مناجات در شکر شکر به صبر آميختن و از تلخي اين در شيريني آن گريختن
عقد چهاردهم در شکر که صرف کردن نعمت منعم است در حق گزاري او و اعتراف به عجز و قصور در سپاسداري او
حکايت آن حکيم دريا دل ساحل گرد که غريقي را به کمند نصيحت از گرداب اندوه بيرون آورد
مناجات در انتقال از شکر و سپاسداري به خوف و ترسگاري
عقد پانزدهم در خوف که طريق احتياط ورزيدن است و بر نعمت امنيت و انبساط لرزيدن
حکايت آن حاجي غريب با آن جني مهيب
مناجات در اعتصام و التجا از موطن خوف به مأمن رجا
عقد شانزدهم در رجا که به روايح وصال زيستن است و به لوايح جمال نگريستن
حکايت عتاب کردن حق سبحانه خليل را عليه الصلوة والسلام و رسيدن آن پير آتش پرست به دولت اسلام
مناجات در کف تضرع گشادن و قدم رجا در ميدان توکل نهادن
عقد هفدهم در توکل که اعتماد است بر کفيل ارزاق و تفويض امر به تدبير وکيل علي الاطلاق عمت الاؤه و تقدست اسماؤه
حکايت آن شيخ صفي ابوتراب نسفي که در اثناي جهاد بين الصفين بالين استراحت نهاد
مناجات در روي به رياض توکل آوردن و از آنجا استشمام نسيم رضا کردن
عقد هژدهم در رضا که گره کراهت از دل گشادن است و تلخي ها را چاشني شيرين دادن
حکايت آن بنده گنهکار که چون دولت عفوش دست داد بر آن نيستاد و پاي در ميدان طلب رضا نهاد
مناجات در مقام رضا طلبيدن و از آنجا رخت به سر منزل محبت کشيدن
عقد نوزدهم در محبت که ميل دل است به مطالعه کمال صفات و انجذاب روح به مشاهده جمال ذات
حکايت آن پير خميده پشت که در طريق محبت قالب راست بر زمين ننهاد و به سبب کجروي خود از نظر معشوق راست بين افتاد
مناجات در طلب شوق که ثمره شجره محبت است و شجره ثمره دريافت صحبت
عقد بيستم در شوق که کمنديست برازنده کنگره وصال و زماميست رساننده به سر منزل اتصال
حکايت آن کنيزک و غلام که بر کنار دجله دست از زندگاني خود شستند و به غرقه شدن در آب از خشک لبي ساحل فراق خلاصي جستند
مناجات در اظهار شوق و حيرت و طلب ترقي به مقام غيرت
عقد بيست و يکم در غيرت که عبارت است از حميت محبت صاحب سير به قطع تعلق غير از محبوب يا قطع التفات محبوب از غير
حکايت ديده وري که به چشمي که در وقت وداع محبوب نگريست بعد از ملاقات به جمال وي ننگريست
مناجات در طلب آتش غيرت افروختن و موانع مقام قرب سوختن
عقد بيست و دوم در قرب که عبارت است از استغراق وجود سالک در عين جمع به غيبت از همه چيز تا غايتي که از صفت قرب نيز
حکايت سؤال و جواب ذوالنون با آن عاشق مفتون
مناجات در انتقال از حال قرب به حيا
عقد بيست و سيم در حيا که محافظت ظاهر و باطن است از مخالفت احکام الهي به سبب مراقبه نظر حق سبحانه و تعالي
حکايت يوسف و زليخا که پرده پوشي زليخا پرده گشاي ديده يوسف آمد تا حق را ناظر خود يافت و از نظر زليخا روي بتافت
مناجات در طلب حيا از نقايص بشريت و تحقيق به خصايص حريت
عقد بيست و چهارم در حريت که طوق بندگي حق را گردن نهادن است و ربقه بندگي خلق از گردن گشادن
حکايت آن پير خارکش که از خار خواريش گل عزت مي گشاد و جوان رعناوش که گل عزتش بوي خواري مي داد
مناجات در توجه از مقام حريت به فتوت
عقد بيست و پنجم در فتوت که بار خود از گردن خلق نهادن است و زير بار خلق ايستادن
حکايت آن جوانمرد که چون به روي معشوق که چشم روشنش بود آبله افتاد خود را به نابينايي فرانمود تا معشوق نداند که عيب وي را مي بيند
مناجات در انتقال از فتوت به صدق
عقد بيست و ششم در صدق که عبارت از آنست که ظاهر و باطن برابر بود و بلکه باطن از ظاهر خوبتر
حکايت کعبه روي که به سبب راستي از کيد ناراستي برست و آن ناراست به برکت راستي وي به راستان پيوست
مناجات در انتقال از صدق به اخلاص
عقد بيست و هفتم در اخلاص که پاي همت بر سر هوا نهادن است و گردن ارادت از ربقه ريا گشادن
حکايت آن عجمي که کلمات عربي شنيد دعا و استغفار پنداشت دست اخلاص به آمين برداشت هر چند آن دعا نبود آثار مغفرت روي نمود
مناجات در انتقال از اخلاص به جود
عقد بيست و هشتم در بذل و جود که اول آن اعطاي درهم و دينار است و آخر آن بذل وجود
حکايت اعرابي که در معامله احسان و کرم بدره دينار و درم مهمانان به تخويف از زخم نيزه باز پس گردانيد
مناجات در انتقال از جود به قناعت
عقد بيست و نهم در قناعت که بر حد ضرورت وقوف نمودن است و چشم طمع به زيادتي نگشودن
حکايت آن حکيم که از تره زار جهان به شاخي چند قناعت کرده بود و از خوان جهانيان دندان طمع برکنده
مناجات در انتقال از قناعت به تواضع
عقد سي ام در تواضع که شاخ سربلندي شکستن است و بر خاک نيازمندي نشستن
حکايت پير آزاده با جوان محتشم زاده
مناجات در انتقال از تواضع به حلم و مدارا
عقد سي و يکم در بعض ديگر از فضايل نوع انسان چون حلم و مدارا و عفو و احسان
حکايت راهبي که فريفته نشد به دعوي شيطان که گفت من عيسي ام از آسمان نزول کرده
مناجات در انتقال از حلم به بشر و طلاقت وجه
عقد سي و دوم در طلاقت وجه و مزاح که چين انقباض در جبين نينداختن است و به زبان انبساط سخنان شيرين پرداختن
حکايت آن پيرزن که از حضرت رسالت صلي الله عليه و علي آله و سلم پرسيد که پير زنان به بهشت خواهند رسيد
مناجات در انتقال از طلاقت وجه به تودد و تالف
عقد سي و سوم در تودد و تالف که به شفقت و محبت با خلق خداي آميختن است و از لوازم آميزش ايشان نگريختن
حکايت آن زاغ و کبوتر که به مناسبت لنگي همپاي يکديگر شده بودند
مناجات در تقريب سماع
عقد سي و چهارم در سماع که از خود گذشتن است و آستين بر خلق افشاندن نه گرد خود گشتن و از خداي بازماندن
حکايت صوفي و اعرابي که غلام وي به حسن حدي شتران وي را هلاک کرده بود
مناجات در تقريب نصايح انگيختن
عقد سي و پنجم در دولتخواهي سلاطين که عدل ايشان سرمايه آباداني است و ظلم ايشان پيرايه ويراني
حکايت معموري مملکت نوشيروان که جغد از بي خرابگي خراب بود و ويرانه چون گنج ناياب
مناجات در انتقال از دولتخواهي ارباب سلطنت به نيکخواهي ارکان دولت
عقد سي و ششم در نيکخواهي ارکان دولت که در ميان پادشاه و رعايا رابطه اند و در وصول آثار عدل و ظلم واسطه
حکايت نصيحت قبول کردن عمر عبدالعزيز از غلام خود که خازن بيت المال بود
مناجات در انتقال از ارکان دولت به رعايا
عقد سي و هفتم در دلالت رعايا چه غايب و چه حاضر به حق شناسي و شکرگزاري سلاطين چه عادل و چه جابر
حکايت مناجات موسي عليه السلام که ديده يقين وي بگشايند و عدل در صورت ظلم را به وي نمايند
مناجات در انتقال از نصيحت رعايا به وصيت فرزند
عقد سي و هشتم در وصيت فرزند ارجمند ضياء الدين يوسف حفظه الله عما يوجب التحسر و التأسف
حکايت اميرالمؤمنين حسن رضي الله عنه با آن جوان منزوي
مناجات در انتقال از وصيت فرزند به نصيحت نفس خود
عقد سي و نهم در نصيحت نفس خود که از همه گرفتارتر است و به نصيحت سزاوارتر
حکايت حکيم سنايي رحمه الله که در وقت وفات اين بيت مي خواند
مناجات در انتقال از خود به مطالعه کنندگان
عقد چهلم در التماس از مطالعه کنندگان که به نظر شفقت و نيکويي نگرند و از طريقه بدخويي و بدگويي در گذرند
حکايت شهري با روستايي که وي را به باغ خود برد
مناجات در انتقال به خاتمه
ختم کتاب و خاتمه خطاب
درباره نوسخن